تکیه مزن
به کاشی های
پوسیده ی زمین
خاک این شهرِ مارْ دوش
از مغز آدمی پُر است
چیزی نمانده
که آسمان
آیینه گردد
ابر خاکستری مرگ
سایه از زمین برچیند
کسی نمانده دیگر
کسی نمانده زنده
شهادت می دهند
با سبزیِ
رنگ پریده ی انگشتانشان
شمعدانی هایی که
پروازت را
چشمْبسته دیده اند
پر وا نمی کنند
سیمرغان دشت
کمر خورشید
با فواره های خون
در خود شکست
ولی باز
دوباره باز
رسم ققنوس است در آتش
از خاکستری ترین بال هایش
سپیده می دمد
✒#مینا_یارعلیزاده
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 9
امیر عاجلو 25 تیر 1399 21:25
سلام ودرود
علی معصومی 25 تیر 1399 21:42
حسین یوسفی رزین 25 تیر 1399 23:50
"رسم ققنوس است در آتش
از خاکستری ترین بال هایش
سپیده می دمد"
چه زیبا سرودید
نامیرایی ققنوس را که
همیشه و در همه حال از
خاکستر خود ققنوسی دیگر
افریده تا بگوید
حقیقت نامیرااست
وهیچ وقت لباس
فراموشی نخواهد
پوشید
درود بر شما
محمد عالمی 26 تیر 1399 01:48
باسلام بسیارجاتب بود آرزوی سلامتی وموفقیت روز افزون براشما خانم یارعلیزاده
منصور آفرید 26 تیر 1399 09:43
آفرین بر شما و درودتان باد. بسیار زیبا
دستمریزاد
جمشید اسماعیلی 26 تیر 1399 11:17
درود خانم یار علی زاده
بسیار زیبا سرودید
شعر یعنی همین اولین خصیصه مهم شعرسپید
اندیشه است بعد تخیل و موسیقی
که به حق هر سه را در این شعر سپید دیدم
مانا باشید
مینا یارعلی زاده 26 تیر 1399 16:54
درود و ارادت جناب اسماعیلی عزیز و ارجمند
مایه مباهاتم است حضور، نظر و خوانش بسیار ارزشمندتون
سپاسگزارم از شما شاعر زرنویس و نیک اندیش
محمد رضا درویش زاده 26 تیر 1399 22:55
هزاران درود
رضا زمانیان قوژدی 05 امرداد 1399 15:29
درودهابانو یارعلی زاده
زنده باشید