دانــــی در انتظارت آخـر چه ها کشیدم
با روی ماه و خونت صد بوم ها کشیــدم
می خواهـــی بدانی چقدر دورم از تــــو
آنقدر از تو دورم که شاخــو پر کشیـدم
دانی چقدر سخت است درد فراق دیدن
بعدپرواز با دوبالت، یک روزخوش ندیدم
با بوی خوش شمیمت به آسمان رفتـــی
پرواز بر فرازی دیگــر تو را ندیــــدم
می آیی بمانی در نـــزد من ، صـنم جـان
من بی تو یک درختی که ریشه را بریدم
من بی تو جویباری در جلگه های سبزی
در انتظار یارم ، بر گندمِ عطش رسیـدم
گندم مرا گفتا حالت ز چه مزار اســـت
گفتم بنوش مارا کز خود فسار بریــدم
گفتا ای که (هائِِف)از خواب گرم برخیز
گفتم که یارم آمد بر قصد خـود رسیدم
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 21:48
. با بهترین درودهایم
. استاد سروده ای عالی بود
.