در نگر دنیای هستی را دلا
آخرت را یاد آری پُر بها
جایگاهی پر نشاط از کائنات
نوع انسان شاد ، شادی در حیات
تابشی از آفتابی بر فضا
همچو الماسی ملوّن مؤمنا
گونه گون سرخی و آبی رنگ ها
جلوه ای زیبا چه نقشی پر بها
جنتی همچون زمان اردیبهشت
توشه اعمالی مزین چون به کِشت
کشت کردی توشه ای باید که چید
دست پر راهی به جایی نو پدید
روزها بگذشت از دنیا گذر
رو به جانب کردگار ای با هنر
ترک تندیسی کنی دنیایِ روح
سیر از دنیا به کویی همچو نوح
در نوردی آسمان ها را همان
راه یابی قُرب گیری قُرب هان
دیدگانش را بدوزد بر فضا
جلوه ها بیند که هر جانب خدا
آن زمان را یاد ، یادی از زمان
برّ و بحری باغ و بستان را همان
همنشین همراه با کروبیان
در میان جمع اولیایی هر زمان
لطف شامل رحمتی از کردگار
بر بهین انسان هستی هوشیار
بَعد هر موجود خالق آفرید
بهترین موجودِ هستی نو پدید
بهترین موجود از خاکی دلا
آفریدش صانعی یکتا خدا
کائناتی را تصاحب بنده ای
خلق را اشرف به حق داننده ای
روح را دیدم چو نوری تابناک
در میان کشتی چو نوحی زنده خاک
چرخ را ناظر فلک را هان به یاد
شمس را منظومه را بینم چه شاد
تحت فرمان ، امر یزدانی دلا
هر وجودی حمد گویان در ثنا
نظم عالم را نگاهی ، بنگری
زهره را بینی چو رقصان پیکری
شعله در خورشید بینی در سما
پایکوبان ذرّه انوارش دلا
توده ابری قطره باران را نگر
حاصلش دریا چو رودی در گذر
جلوه ای از نورِ توحیدی دلا
در تجلّی حمد گویان ربنا
تابشی از نور بینی هر کجا
در تبسّم شادمانی نور را
نور در نجوا فضا را هم صدا
پای کوبان رقص سازد عاقلا
در میان ظلمت به تاریکی دلا
خود رها سازد ز ظلمت ها رها
ذوق دارد اشتیاقی ، مرحبا
لطف شامل حمد گویان در ثنا
شعله ور انوار خورشیدی دلا
بر وجودی آشنا ای آشنا
کاروانی از تباری نور هان
کهکشانی ، راه شیری را نشان
تا که راهی تا به آن جایی که نور
نور را مهمان شوی شادی سرور
لحظه ای در اضطرابی آتشین
تا که آرامش به تقوایی همین
از خودم پرسیده تا یابم جواب
کی رسم تا انتها ، مقصد حجاب
گفت در نجوا به کلی هاج واج
گر شوم گمراه راهی ، کی علاج
وهم سازی دور از خود لحظه ای
آرمانی می شوی چون بنده ای
آن چه را دیدی نمی بینی کنون
شاهراهی را ببینی ، رهنمون
فارغ از دنیا تصوّر واقعی
راه یابی حال بینی راکعی
آذرخشی می شوی مجذوبِ نور
اوج گیری در فضایی پر سرور
حال یابی قال ها بافی به هم
قال هایی واقعی دوری ز غم
دیگر آن تردیدها ، گفتارها
رخت بندد حق هویدا بینِ ما
در چنان حیرت شگفتی ابتهاج
راضی از اعمال دور از هاج واج
حق عیان گردیده از باطل جدا
در عبادت کل هستی در ثنا
عابدی دیدم کشید آهی دلا
در تهجّد کوه ها ، ای آشنا
مادری دیدم نگاهی دلبری
همچو خورشیدی فروزان رهبری
رهنما فرزند خود را رهنما
تکیه بر تقوا و دانش در ثنا
باغبانی تربیت گل خانه ای
هر نظر بینی به حُسن آرایه ای
آفرینش خود چه زیبا از خدا
نظم دارد بهترین ای آشنا
صورتی بینی جمالی جلوه ای
خود نظر بینی چه زیبا دیده ای
دیده ات خورشید گون تابش دلا
کل هستی را نشانی آشنا
نظم دارد آفرینش در کمال
بهترین زیبایِ هستی با جمال
بُعد و قربی هر یکی را حد کمال
همچو خورشیدی به زیبایی جمال
بازگشتی کرد باید آشنا
تا به اکسیری نمایان راه را
بی کران قاموس هستی بی کران
ابتدایی ، انتهایی لا ، همان
منظومه وادی بهشت .
ولی اله بایبوردی
تعداد آرا : 6 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 10
امیر عاجلو 13 اسفند 1398 10:47
لذت بردیم.
موفق باشید
ولی اله بایبوردی 13 اسفند 1398 10:52
سلام
جناب آقای عاجلو
سپاس از مهر حضورتان
در پناه حق
تقدیمی :
به چشمانم نگاهی کن ببینی
گلی از باغِ چشمانم ، بچینی
بهاری چشم را ، بینی خزانی
خزانی گل بچینی از دو عینی
ولی اله بایبوردی
13 / 12 / 1398
خسرو فیضی 13 اسفند 1398 13:40
. با بهترین درودهایم
. استاد گرامی زیبا سروده ای را مهمانتان بودم بهره ها برده بسیار آموختم .
. سعی می کنم از جنابعالی بیاموزم . سلامتی و سعادت شما آرزوی من
. در پناه حق باشید
ولی اله بایبوردی 13 اسفند 1398 21:23
سلام
استاد فیضی عزیز
سپاس از مهر حضورتان با دیدگاه زیبا
ممنون از همراهی تان
تقدیمی :
حرفِ دل را ، بشنوی از نی ، دلا
از درون کوهی برون آن ناقه را
ناقه صالح را کنی یاد ای عزیز
دور از باطل ، که با حق ، آشنا
ولی اله بایبوردی
13 / 12 / 1398
خسرو فیضی 14 اسفند 1398 11:40
. با بهترین درودهایم
. چند روزی بیش نیست که افتخار عضویت در سایت نصیبم شده و درین اندک مدت در حدود
. چهل نظر گوناگون نوشته ام و نشسته ام که ( مژه ای دل که مسیحا نفسی می آید ) که نیامد !!!
. و لاجرم با یک جمع و ضرب به این نتیجه رسیدم در سایتی به گستردگی سایت وزین ،
. مشهور و خوش نام در ادبیات کمتر از 9% ارتباط بر قرار می شود ( در این سرای بی کسی
. کسی بدر نمیزند ) و نگارنده حیران که در این سکوت بیاموزم ( چو از این (سکوت)
. وحشت بسلامتی گذشتی ) که لطافت باران را احساس می کنم !! با سلامی از سر شوق .
. اما . وقتی که نقدی و تشویقی نیست . گفتاری نیست . از که باید آموخت ؟؟ بعضی از
. دوستان هم روزانه شعری می چاپ اند !! که ( آن خشت بود که پُر توان زند ) تعدادی
. از عزیزان هم پنجره نظرات را بسته اند !! چگونه است سروده خود را به اشتراک
. گذاشته اند !!! نیز دوستانی هم بعدها نظرت را تائید می کنند !!!! مگر میز مذاکره
. برجام است ؟؟ یک شعر نقد و تشویقی دارد و بس ( عاقبت منزل ما وادی
. خاموشان است ) سخن از این سکوت ناچار به درازا کشیده شد . .
. سپاس صمیمانه ام را پذیرا باشید .
ولی اله بایبوردی 14 اسفند 1398 13:13
سلام
دوست عزیز جناب فیضی
سپاس از دیدگاه ارزنده تان
ممنون از همراهی تان
الصبر مفتاح الفرج
تقدیمی :
همنشین با او شدی در هر کجا
هر کجایی ،با هم او ،طی راه را
دیده بگشا یک نظر او را ببین
بینِ کثرت وحدتی ، تنها ، نما
ولی اله بایبوردی
14 / 12 / 1398
علی معصومی 19 فروردین 1399 11:26
♡♡♡♡♡♡
☆☆☆☆☆
ولی اله بایبوردی 19 فروردین 1399 12:11
نهایت امتنان
آرمان مرادی 07 اردیبهشت 1400 10:28
درود و ســــپــــاس بــــیـــکـــران دوســــت گــــرامـــــــے
ولی اله بایبوردی 03 شهریور 1401 17:23
سلام
سپاس از مهر حضورتان