*ایهام بارز یک ابهام*
من به رویای خودم ها واقفم
از بر پوچی به رویا میرسم
من ز خود ها میشوم پنهان ترین
میرسم از باور خود به همین
من ز رویا بارزم سوی عطش
تشنه درس و تلاش و کوششم لیک فارغ از تپش
من ز قلبم باورم ها خورده ام
در تپش وار صدای مستعار پلکان خود خورده ام
غافل از بهر هدف
میشوم عاری زعاری ها کماکان بی هدف
من ز بارز ها تجسم کرده ام
آری از لفظ قلم دائم تکرروار هی در حق خودم ظلم کرده ام
من به بارز های واژه واقفم
از بر خود ها به پیمایش خود فعل جسته ام
من ز خود میگردم از قید تکرروار فعل
از همان ایهام پر ابهام شعر
من ز آن ایهام ابهام جسته ام
در تضاد و هم ترادف مانده ام
از تضاد خود چگونه غافلم؟
من پر از ایهام استعاره های خفته آم
من کنایه میزنم از بهر خود
میشوم گاهی زلال و گه چه فارغ از بهر خود
من چنان گویم ردیفم از خودم دائم به مات
گهگداری نیشخندم میشود حاکی از آن لاف زدن های بی ثبات
من خودم هستم چنان گویم خودم
آری از عاری کماکان خل زدم
من شوم خود ها از امروزم به راه
کسب کردم من تجارب از همان گردانه های اشتباه
من چنان سازم موفق ها ز خود
از همان تجارب های بی پروا خموشی ها کسل ها خفتگی ها بهر خود
من شدم بارز به مصداق زمان
من ز امروزم شدم آری همان
من موفق ها ز خودها خوانده ام
به چه زیبا من شدم من امروز همانم من خودم
نویسنده : رزیتا دغلاوی نژاد
( خاله فرشته مهربون )
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 28 امرداد 1400 19:29
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
شبنم رحمانی 30 امرداد 1400 15:56
درود بر شما . زیبا سروده اید
رزیتا دغلاوی نژاد 16 مهر 1400 01:06
ممنونم.گل زیبا
حسن مصطفایی دهنوی 29 آذر 1400 07:04
درودها بر شما بانو
بسیار زیبا و دلنشین سروده اید
قلمتان نویسا، موفق باشید
تولدتان مبارک
محمد مولوی 29 آذر 1400 22:00