الماس‌های آبی

تصور کن!
خالی از هر کینه !
خالی از هر نفرت تصور کن!
رازقی را میان انبوه خاطراتت، میان دیوار هایی از جنس بلور که منشور وار میپیچد آن هنگام که نوازش دستهایی از جنس مهربانی محض مأمن نگاهت باشد.
تصور کن بوی قدمهایی از جنس ظرافت که می پیچد میان تالار شقایقها! اینجا خیال من است ! خوش آمدی، اکنون که آمده ای آرام باش و نفسی عمیق اما آرام از سر شوق هر چه زیباییست تام جانت را مهمان کن ساده ساده عاشق می شوی ، بانوی خوب قصه هایم! اینجا ایوان اطلسی را با فرش قرمز میان طراوت شبنمهای ژاله خط به خط نوشته ام نام زیبایت را با عشق آری علاقه ی شدید قلبم ، همچو پیچک گرداگرد ماهم میپیچم ،مبادا حتی گوشه ی چشمی تو را دیدار باشد! تنت نازک و رعناست همچو گلبرگ گلهای مست می ترسم چشم زخمی رسد و آنگاه مغمومم سازد. آی اهالی پیچ مهربانی! کوچه باغتان آباد، امشب یارم در راه است با ماهتاب می آید! آذین کنید کوچه باغ را ، خودم بسیار الماس آورده ام !
تالار شقایقها را فرش کرده ام با محبت!
آذین بسته ام با بوی خوش گیسوانت!
میانه های راه الماسهای آبی را کنار ساحل برای نگاه مهربانت !
ایوان اطلسیها را برای ماهتاب چهره ات لی لی کنان سکوت بسته ام
صدای نازک قدمهایت شنیداریست بلند
کناره های درختان بلبلها آرام میخوانند خواب گل را
امشب میان دستهایت خواهم رقصید شاد
امشب با رقص مهتاب
شکوفه های شبو را شبنم شبنم جای نازک قدمهایت خواهم گذاشت
مبادا چشمی جای پایت را چشم زده باشد!
امشب قصر طلایی را با دُردانه های صدف فرش میکنم
به قوی سپید هم گفته ام که بیاید
اینجا خیال من است
اگر آمدی آهسته بیا
سکوت من از برگ گل نازک تر است
خیالم را لحظه ای تصور کن
و چه آرام دوستت دارم!
مرتضی دوره گرد(هیوا)

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 158 نفر 219 بار خواندند
مرتضی دوره گرد (26 /12/ 1398)   | علیرضا ناظمی (27 /12/ 1398)   | محمد مولوی (07 /03/ 1399)   |

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا