باچشم دل بر تو نـظـر خــواهم کرد با یا د تو عشق را خبر خو ا هم کرد
ا ی قا فله سا لا ر عشق کاروان بد ا ن که من با عشق خود سفر خواهم کرد
که غیر او نبا شدم همد می به زندگی با غیر از او از این سفر حذر خواهم کرد
در شهر عشق ا و هزا ر با ر اگرروم هر بار از کوچه عشق او گذر خواهم کرد
د ر و ا د ی ا ین ز ما نه پر غو غــا جز عاشقی به او کار دگر نخواهم کرد
فریاد من ا ز جور و ستم روزگاردون سوی خدای بزرک آشکار خواهم کرد
ای مونس و دلدارم در این زمان پرغوغا این را بدان که شام غم را سحر خو اهم کرد
رویا بجز عشق تو عشق دگر نمی دارد گر که در سفر شوم ترا خبر خواهم کرد
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نقد 2
محمد علی رضا پور 08 فروردین 1399 17:00
خوب است و البته همان طور که می دانید، وزن شعرتان ویرایش می طلبد
علی معصومی 11 فروردین 1399 13:09
درود و عرض ارادت
◇◇◇◇◇
و آفرین بر شما
☆☆♡♡♡☆☆☆
کاش مصرع ها را با اینتر زدن جدا می فرموردید