چای می نوشم و در لذت یک طعم مَلَس
می رسم باز به آن قصه ی بدرود دو کَس
غصه ای بود و یا نغمه ی اندوهی خوش !
یا که فریاد فروخورده ی بغضی خامُوش
ساحلی بود و نگاهی و دو قوئی ناغوش
رقص امواج و دو بال و دو سری در آغوش
خش خش دلهره ای در نفَس زرد دو برگ
صبحدم لحظه ی نوشیدن از جام تگرگ
کاش در مخمل احساس تو گلبرگی بود
نه چو خاری به تن زخمی یک یاس کبود
درد جانکاه ! مرا تلخ شده مزه ی عشق
خاطراتم همه پوسیده ته درّه ی عشق !
#هموطن می رسد از دور نوای ناقوس
سایه ای در شکن رود ، وَ قوئی مایوس
✍ #ترانه_هموطن
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 03 مهر 1399 22:18
لطیف و دلنشین
محمد مولوی 03 مهر 1399 22:52
سعید اعظامی 04 مهر 1399 11:34
درود.جالب بود
کرم عرب عامری 04 مهر 1399 21:15
درودتان گرامی