شانه بر موی کمر زد به کمر دست نزد

ــــــــ
شانه بر موی کمر زد به کمر دست نزد
پی نوشت : ـ
١. این مصراع را صائب تبریزی از سیدعلی بن سیدمعصوم حسینی قانعی اصفهانی تضمین کرده است ، آن هم در غزلی که خودش در مصراع دومش می گوید : غوطه زد در دل دریا ، به گُهر دست نزد ـ
٢. آیا این مصراع خبر از میلی زنانه می دهد ؟ یعنی شخص ، ابتدا جلوه گرانه رخ می نماید و همین که طرف مقابل ، دچار شد و شروع به خواهش و تمنا کرد از او پرهیز و دوری می کند! به هر حال گفته اند : چیزی که مردان را با احتمالِ بیشتری فریفته می کند ، نوعی مهر و محبتِ محتاطانه ی همراه با خونسردی است ـ
٣. آیا این مصراع همان ضرب المثلِ «می بَره تا لب چشمه ، تشنه برمی گردونه» نیست؟ ـ
۴. آیا این مصراع ، نشان از مدیریت کردن یک رابطه است ؟به هر حال گفته شده که بحران ، بخشی از عشق است . #نیچه ، عشق به یک نفر را وحشیگری دانسته است و شاید او دارد وحشیگری های عشق را کنترل می کند -
۵. آیا این مصراع ، یک جور تحمل سنجیِ خود است ؟ -
۶. به هر حال ، عشق محکوم است که بیش تر بخواهد هر چند که گفته اند : عشق بیش از آن که وفور باشد ، کاستی ست -
٧. گفته اند که تجزیه و تحلیل ، عشق را می کُشد . شاید که دست زدن به کمر ، برای او تَهِ عشق است و او نمی خواهد به تَه برسد و دوست دارد خماری آن را تحمل کند . به قول رهی معیری : زندگی خوش تر بُود در سایه ی وهم و خیال/صبح روشن را صفای سایه ی مهتاب نیست -
٨. شاید که او دارد لبه های تیز و بُرنده ی خود را صیقل می دهد تا بعدها بتواند عمیق تر به معاشقه بپردازد -
٩. به هر حال ، عشق ، اگر عشق باشد آدمی را به تکلم نمی کشاند بلکه به سکوت و حیرت فرو می برد ... که گفته اند شراب را به کسی بدهید که بیش تر مکث می کند !
١۰. گویا این مصراع ، از موقعیت کمیابی سخن می گوید که در آن مرزهایِ نزدیک ، قربانی دور های بی مرز نشده است . شاید که او دوست داشته است پیوسته در مرزهای تن ، انتظار بکشد و در ابراز علاقه هایش اسراف نکند -
١١. و شاید هم این مصراع تصدیق کننده ی این جمله باشد که : واقعیت ها در دل هزاران رویا نهفته است . به هر حال گفته اند : زیبایی در سرزمین مالیخولیا زاده شده است -
١٢. شاید که او در همان شانه زدن به موی کمر ، بلعیده و تمام شده است و طاقت رسیدن به خود کمر را نداشته است ... شاید که احساسِ شانه زدن به موی کمر ، خود را چندین برابر نشان داده است و به او اجازه رد شدن از خود را نداده است -
١٣. دریدا : نامقصد ، تراژدی مقصد است -
١۴. ماکس شلر : چگونه باید پیش برویم؟ -
١۵. آیا او دارد تمرین می کند که بیش تر از این نخواهد و به خود کمر نیندیشد؟! -
١۶. آیا او خواسته است که قبل از خستگی استراحت کند ؟ -
١٧. خاقانی : ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت! -
١٨. آیا کسی که عشق را به یک یادگارخواهی و یادگار دوستی تقلیل می دهد چنین وضعیتی را دارد ؟! -
١٩. به هر حال ، گفته اند جوان بودن و عشق ناکام داشتن چیز حسرت آوری است هر چند آدم متوجه آن نباشد ـ
٢۰. صلاح الدین قدرت آکسان : نخستین مصرع این شعر / برای تو نوشته شد / مصرع بعدی را / نمی دانم / به یاد که خواهم نوشت ... شاید کمری که دست به آن خواهد خورد همان کمری نباشد که شانه بر موهایش زد ! ـ
٢١. در شماره ی ١۴ ماهنامه تجربه آنده است : آیا می‌شود که احمد شاملو ۲۴ ساعته یک جور عاشق آیدا بوده باشد؟ «فروغ» ، پاسخ هوشمندانه ای دارد . او می گوید شاملو بیش از آن که عاشق معشوق باشد ، بیشتر عاشقِ خودِ عشق است! ـ
٢٢. مهدی گنجوی در داستانک شباهت می گوید : ... وقتی هم مرا نمی‌خورد ، غرایزش را می‌خورد . از این نظر شبیه محبوبم بود! ـ
٢٣. حافظ موسوی : همین مختصر که تو در من اوج می گیری/ من /که از کف دستانت / جرعه ای می نوشم / بس مان است / دنبال چند واژه ی روشن باش / به دنیا هم لازم نیست چیزی بگوییم ـ
٢۴. الکساندر دوما در مادام کاملیا می نویسد : ... در بستر نشسته بودم و گاهی به بالشی که فرو رفتگی اش ، شکل و حالتِ سَر او را حفظ کرده بود می نگریستم ... این سخن یادآور آن شعر است که گفت : دلبرم را از راه لیوان شیر می بوسم ... ـ
٢۵. بابا فغانی شیرازی : خوبی همین کرشمه و ناز و خرام نیست/بسیار شیوه هاست بتان را که نام نیست ـ
٢۶. در یک مستزاد منسوب به مولانا آمده است : هر لحظه به شکلی بُتِ عیار برآمد/دل بُرد و نهان شد ـ
٢٧. شمس لنگرودی : در اشتیاق گُلی که نچیده ام می لرزم ـ
٢٨. شاید که عشق ، همیشه هم میل به تصاحب نباشد ـ
٢٩. عباس کیارستمی در ماهنامه تجربه می گوید : اگر ناکامی جبری عشق را پذیرفتی ، می توانی از عشق به عنوان یک نشئه و خلسه‌ی بسیار لذت‌بخش لذت ببری ... [که]عشق مهلتی است که تمام می ‌شود و نشئگیِ دایمی نیست ـ
٣۰. مارسل پروست : ما موجوداتی واقعی را دوست نداریم ، بلکه موجوداتی را دوست داریم که خودمان آن ها را خلق کرده ایم ـ
٣١. جورج اورول : امروز دیگر نه عشق پاک وجود دارد و نه هوس ناب ـ
احمد آذرکمان ـ ٢٢ خرداد ٩٩

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 187 نفر 329 بار خواندند
محمد مولوی (23 /03/ 1399)   | مسعود مدهوش (25 /03/ 1399)   | احمد آذرکمان (01 /04/ 1399)   |

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا