مِثل سلوک طفرهآمیز ستارهای به وقتِ سِقْط
مِثل چَنْتهی خالیِ گنجهی عصمت
مثل آن برهنگی که به لباسها سرایت کند
مِثل خُنیایی متروک در صفحهای شکسته
مِثل شنفتن اخبار ماضی وقت خواب
مِثل دودههای ماسیدهی حاجی فیروز
مِثل شبی که در خانهی توست ولی از آنِ دیگریست
مِثل سیاههی بهار که هر سال مقداری نام در آن خط میخورد
مِثل پِتپِتِ بادهای تازهوز
مِثل وِروِر مردگان هفتهزارساله
مِثل غِژغِژِ درِ آشیانهای فرتوت
مثل قهر آنت با لوسین
مثل تنهاییِ پَت وّ پَهْنِ پِگینِ پیر
مِثلِ تتّمهی داغیِ ظهر زیر پر گنجشکان
مِثل تکانهای دستِ وداع
مِثل هواهای شورطعم وُ کاهرنگ با ابرهایی بایر
مثل بوی رنگرزیْ سَرِ بازارچهی قدیمیِ زنجان
مثل بالارفتن از پلههایی تنگ و گم
مِثل نیمههای چاپیدهی غروبهای نزدیک به نوروز
مِثل نامهی عاشقانهای که دلخواه دیر باز شود
مثل آفتابی که جان میدهد برای رخت شستن
مِثل باز کردن تافیهای چارگوشِ قلعرنگِ عید
مِثل گشادیهای خیال
مِثل هلهلههای روزهای برفی
مِثل آوازهای خفهترین دریا
مِثل خوشگَردیهای ستّار الّاف
مِثل بدقولیهای تیمور عکاس
مِثل خودسوزیِ عادله از دست عبدِ رضا
مِثل بختی عیْنَهو سفیدیِ ماتحتِ بُزی سیاه
...
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 26 اسفند 1402 14:21
لطیف و دلنشین
احمد آذرکمان 28 اسفند 1402 01:01
سلام قربان محبتت عزیز
علی مزینانی عسکری 03 فروردین 1403 12:56
درود بر شما