تاریکیِ بدآسیابشدهایست
باد همچنان میوزد
گِردِ شعلهی مُسِن
آبدزدکها
شب را بخشبخش بار میکنند
بر دوشِ رنگهای اجیر شده
رعبِ مرغوبیست
مختصِ مخروبهها
باران از آسمانِ دَمَرشده میچکد
قباد مفلوکانه خواب را میمکد
در سایهگاههای حصیریِ خیالی
کناردستِ پوچیِ نارسِ پدری
مینیبوسِ شیشهشکسته از راه میرسد
این تازه برداشتِ اول است.
لاستیکها آتش میگیرند
یکییکی درون گورهای خالی میافتند
دودها در سوراخهای آسمان میخسبند
ردّ پرسههای شغالان
از شکافهای شگرف سپیده دم پیداست
قباد راهِ مراجعه را نمیداند
تکهپارههای ابر
آسمان را قاب میگیرند
عینِ پایانبندیِ یک عروسیِ ارزان
▁▁▂▃▄▁▁▁
احمد آذرکمان
۱۴۰۲۰۸۱۲
فشافویه، بیست دقیقه به ده شب
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 13 آبان 1402 11:51
سلام ودرود
سروش اسکندری 13 آبان 1402 14:59
درود بر شما جناب آذرکمان زیبا و دل نشین سرودید
سامان نظری 13 آبان 1402 17:40
بسیار عالی درود
سیاوش دریابار 15 آبان 1402 13:00
....یه قل دو قل.....
کاش پیرمرد قبیله
سنگهای ریزش را
می کاشت
باران که که می امد
درخت کوه سبز می شد
وقتی میوه اش می چید
سنگ ریزه
برداشت می کرد
سلام
روز شما بخیر
مهمان دفتر شعر شما بودم
شیوا روان و با نشاط سروده اید
قلبا ارزوی توفیق روز افزون برایتان دارم
مانا باشید
محمد مولوی 11 اسفند 1402 02:33