نگاهی به بیت دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود

دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دلِ غمزده‌ای سوخته بود
(حافظ)

۱. به باور میلان کوندرا چیزی که ما انتظار آن را داریم و یا این که رخ دادن آن برحسب ضرورت است چیز خاموش و ساکتی است و تنها چیزی که همگان را به تعبیر و تفسیر وامی‌دارد «اتفاق» است. به زعم او یک رویداد هر چقدر بیش‌تر اتفاقی باشد، می‌تواند مهم‌تر و پرمعناتر جلوه کند و محملی باشد برای تعبیر و تفسیر.
در این بیتِ حافظ، مصراع دوم نشان می‌دهد که آنچه روی‌ داده است برای راوی غریب و نادر نبوده است و آن برافروختگیِ رخسار قبلاً هم موجبات سوختگیِ دل‌های غم‌زده را فراهم آورده بوده است.
پس چه چیزی باعث شده است این رخساره برافروختنِ تکراری در معرضِ تفسیر و تعبیر قرار بگیرد.
هرچند در ادبیات دینی آمده است که: کل یوم هو فی شأن.
یعنی او هر روز خلق جدید و شگفت‌انگیزی دارد.
آیا برافروختگیِ رخساره‌ی معشوق از سنخ برافروختگی‌های قبلی نیست و هر بار به نحوی دل‌های غم‌زده را می‌سوزاند که با سوختگیِ دل‌های غم‌زده‌ی قبلی تناسبی ندارد.

۲. آیا این برافروختگیِ چهره در حکم نقاب و نشانه‌ای است که فقط دل‌های غم‌زده مستعد فهم و شناخت آن هستند.
به هر روی و حال، انگار این آتش در هر خرمنی درنمی‌گیرد و هر خرمنی ذوق آن را درنمی‌یابد.
نیچه هم عبارتی دارد به این صورت که «هر چیز ژرفی شیفته‌ی نقاب است» هرچند در ادبیات عرفانی ما هم آمده:
یار بی‌پرده از در و دیوار
در تجلی‌ست یا اولی‌الابصار
اما در این بیت هم مخاطب اولی‌الابصار هستند. گویا این اولی‌الابصار همان صاحبان دل‌های غم‌زده‌اند که
محرم این هوش جز بیهوش نیست
مر زبان را مشتری جز گوش نیست

۳. آیا مصراع دوم این بیت حافظ نشان از یک بازی قایم‌باشک‌گونه نیست که مدت زمانی از آن باید در سکوت بگذرد تا جست‌وجو به نتیجه برسد. هرچند گاهی جست‌وچوها آن‌قدر طولانی می‌شود که ممکن است جست‌و‌جوگرها اصلاً فراموش کنند که کسی پنهان شده و در انتظار یافته شدن است و آنگاه است که‌ از مکمنِ غیب خود رعدوبرق‌گونه چهره‌ای می‌نماید تا از یادها نرود:
کنتُ کنزاً مخفیاً فاحببتُ اَن اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف
گنجی بودم پنهان؛ دوست داشتم شناخته و آشکار شوم پس خلق را آفریدم.
هر چند فروغی بسطامی سخن دیگری دارد:
غیبت نکرده‌ای که شوم طالب حضور
پنهان نگشته‌ای که هویدا کنم تو را

با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

● احمد آذرکمان
فشافویه
ده بهمن ۴۰۱



کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 131 نفر 232 بار خواندند
احمد آذرکمان (15 /12/ 1401)   |

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا