خانه

ـــــــ
من و تو در میان کاری نداریم
به جز بیهوده پنداری نداریم
#جامی

١. گفته اند : «#خانه بخشی از مفهوم خداست» ... به هر حال ، خانه ی #کعبه ، جزءِ جدایی ناپذیری از تلقی های ما از #مفهوم_خدا به شمار می آید .

٢. گفته اند باطن در قالب ظاهر است که فراموش نمی شود ... به عقیده ی #دینانی باطنِ بدون ظاهر را نمی توانیم داشته باشیم چون از بین می رود و یا به خرافات آلوده می شود و ظاهرِ بدونِ باطن هم جز انجماد و انحطاط چیزی به بار نمی آورد .

٣. #سهراب_سپهری در شعر صدایِ پای آب می گوید «کعبه ام مثل نسیم/ می رود باغ به باغ/ می رود شهر به شهر ...»
او بر خلاف برخی عُرفا کعبه را در سراچه ی جان جستجو نمی کند بلکه آن را در بیرون از خانه ی جان و در «حرکتِ تدریجی» می بیند . #افلاطون «حرکت» را به نوعی خروج از مساوات می داند ؛ شاید این تعبیر کعبه ی متحرک به نوعی برابر با این دو بیتی بابا طاهر باشد که : به صحرا بنگرم صحرا ته وینم/به دریا بنگرم دریا ته وینم/به هر جا بنگرم کوه و در و دشت/نشان روی زیبای ته وینم ... و شاید هم یادآور این حدیث قدسی باشد که : کُنْتُ کَنزا مَخفّیا فَاَحبَبْتَ اَن اُعْرَف فَخَلَقْتُ الخلَقَ لاُِعرَف : خدای تعالی فرمود : گنجی پنهان بودم، دوست داشتم که شناخته شوم، پس خلق را آفریدم تا مرا بشناسند ... به هر حال رخ نمودن این گنج پنهان مستلزمِ خروج از مساوات و جلوه گری است ... #قیصری در شرح #فصوص_الحکم در مورد حرکت نوشته است : حرکت حاصل نمی شود مگر از محبت ... و شاید هم از زبان عبدالرحمن جامی در سطحی نازل تر بتوان گفت : نکو رو تابِ مستوری ندارد/ببندی در ز روزن سر برآرد ... به هر حال این کعبه یا معشوق ، باغ به باغ و شهر به شهر در حرکت است تا که را خواهد و میلش به که باشد ؛ همان طور که #سید_حیدر_آملی می نویسد : ابتدایِ شوق از طرف حق تعالی است و بعد از طرف عبد ؛ یحبهم و یحبونه . #سوره_مائده، آیه ۵۴ ... هر چند به قول #بایزید_بسطامی با جستجوی حقیقت، قادر به یافتن آن نخواهید شد اما کسانی که حقیقت را یافته اند آن هایی هستند که دریافته اند که باید همچنان در پی یافتن حقیقت باشند .

۴. #فراتتس_کافکا خانه را موطنِ کهنه ی انسان می داند که همیشه چیزها در آن به طور و شکل دیگریست ... گفته اند انسان اشیای دوست داشتنی و خاطرات خود از جهان را در خانه گرد می آورد و آن ها را با زندگی روزمره ، خورد ، خواب ، صحبت و سرگرمی خود مرتبط می گرداند ؛ اشیا و خاطراتی که پس از تغلیظ و تاکید در آن به صورت نیروهای محیطی ظاهر می شوند ... و این موضوع در دیدگاه شرقی پررنگ تر است یعنی مکان‌ها با آدم ها مبادلات بسیاری دارند و در هم ادغام شده اند . در این دیدگاه ، خانه خود ماست ... همان طور که مایومی میاواکی می گوید : خانه، خودم هستم ... و فرانسیس بیکن اعتقاد دارد خانه ها برای زیستن است نه برای نگریستن . بنابراین کاربردشان مهم تر از شکل ظاهریشان می باشد ، مگر آنکه هر دو نکته در یک خانه جمع شده باشد ... هر چند غمگینانه امروزه این موطن کهنه برای ما هم تبدیل به یک کالای اقتصادی شده که به سوداگری و تغییر ارزش های اجتماعی و فرهنگی انجامیده است ... اکنون دیگر این موطن کهنه برای اغلب انسان ها جز خوابگاه نیست ...

۵. به باور هایدگر ، ذات سکونت این است که از سکونتگاه بهره کشی نکنیم بلکه راز آن را در یابیم و از همین رو او به معماری مدرن انتقاد دارد و می گوید «همۀ چیزهای مهم و بزرگ ، تنها هنگامی ظهور کرده‌اند که انسان‌ها خانه‌ای داشته و در سنتی ریشه دوانده بودند» ... ولی متاسفانه امروزه انسان بدون آن‌ که مکان را تحت سکونت خود در آورند تنها در آن حضور دارند ... تائوت چینگ گفته است : از چوب خانه ای بنا می کنیم/این فضای خالی درون خانه است/ که برای زندگی سودمند است ... و به اعتقاد لوکوربوزیه معمار سوئیسی ، خانه مانند ماشینی است که دارای اجزایی است. ولی از آنجایی که اتومبیل در خود هیچ جز اضافی و بی فایده ای ندارد ، پس نباید هیچ اجزای زائدی به همراه خود داشته باشد.
۶. به اعتقاد باشلار ، خانه هم فضا را محصور می کند(اندرون) و هم فضا را پس می زند (نما) ... ولی او می گوید خانه نه ماشین زندگی است و نه معبد ، خانه حتی خانه هم نیست ، بلکه خانه هویت انسان است. چیزی که انسان امروز آن را گم کرده است. هویت انسان بودن از خانه سرچمشه می گیرد و خانه گریزی انسان، در این دوره ی تمدنی بشر ، ریشه در خانه های بی هویتی دارد که در آن به دنیا نمی آید و نمی زید و نمی میرد. این نقطه آغاز سقوط هویت انسانی است.
٧. گفته اند سکونت از ریشه عربیِ سَکَن است آن هم وقتی که بعد از حرکتی یا اضطراب و ترس و رعبی ، آرام و قرار می یابیم و به سکونتگاه خود انس می گیریم ... هر چند به قول و به تعبیر پتر برگر ، انسان در عصر «اذهان بی خانمان» به سر می بَرَد ... و اما هایدگر ، زبان را خانه ی هستی انسان می داند و زبان و هستی را یکی می شمارد و می گوید ما سخن نمی گوییم بلکه سخن ، ما را می گوید .

احمد آذرکمان / تیرماه ٩٩ ـ حسن آباد فشافوی

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 68 نفر 107 بار خواندند
احمد آذرکمان (11 /11/ 1399)   |

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا