برای مادرم:
امروز هفته می شود دورم از مادرم
چرا غافل از احوال دل مادرم
او چه فکر ها کرده است درباره ام
گوید چرا نمی آید آن فرزند دلبرم
آه ...نمی دانی ای مادر خوبم
دچار چه درد جانسوزم
خواب را ربوده آسایش را گرفته از برم
می خواهم فریاد کشم تا تو دستی کشی بر سرم
چون که دست مادر باشد مرهم دردم
نفس هایش گرمی بخش تنم
ای بی خبران نشکنید دل مادران را
چون آنان حوریان روی زمینند
ای مادر مرا ببخش حلال کن
هر چی بدی کردم ; چون بنده ای حقیرم !
****
اولین شعر نوشته ام ، نیمایی
مادر گل سر سبد آفرینش است .
زمستان 1364
#محمد_مولوی
تعداد آرا : 6 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 27
امیر عاجلو 23 تیر 1399 14:17
درود بر شما
محمد مولوی 23 تیر 1399 19:39
سلام و عرض ادب احترام
جناب عاجلو عزیز
سپاسگزارم
مسعود مدهوش 23 تیر 1399 14:49
درود ها جناب مولوی
محمد مولوی 23 تیر 1399 19:40
سلام و عرض ادب و احترام
جناب مدهوش عزیز
سپاسگزارم
منصور آفرید 23 تیر 1399 15:04
سلام و درود بر استاد زیباست و تجربه موفقی بوده
محمد مولوی 23 تیر 1399 19:42
سلام و عرض ادب و احترام
جناب آفرید عزیز
سپاسگزارم
بهنام حیدری فخر 23 تیر 1399 15:54
درود بر شما استاد گرانقدر و ادیب فرهیخته
بسیار زیبا و دلنشین سرودید
محمد مولوی 23 تیر 1399 19:43
سلام و عرض ادب و احترام
جناب حیدری فخر عزیز
سپاسگزارم
فریبا غضنفری 23 تیر 1399 16:22
درودتان
محمد مولوی 23 تیر 1399 19:45
سلام و عرض ادب و احترام
بانو خانم غضفری گرامی
سپاسگزارم
محمد مولوی 23 تیر 1399 19:57
با عرض پوزش
بانو خانم غضنفری اشتباه تایپی بنده را ببخشید !
معین حجت 23 تیر 1399 16:30
درود بر شما
محمد مولوی 23 تیر 1399 19:46
سلام و عرض ادب احترام
جناب آقا حجت عزیز
سپاسگزارم
محمد رضا درویش زاده 23 تیر 1399 18:01
مادر مادر آی مادرم
مادر خوب و مهربون
گرمیه توی خونمون
دلم میخواد که باهات
حرف بزنم
روزگار خیلی بده
آدماش بدتر از اون
خم شده این کمرم
وای از این دست زمون
من چشاتو دوس دارم
دنیا برام قشنگه
من صداتودوس دارم
دنیا برام شیرینه
مادر مادر آی مادرم
مادر خوب و مهربون
درود و هزاران درود بر دوست عزیز و فرهیخته ام مهندس مولوی گرانقدر
محمد مولوی 23 تیر 1399 19:51
سلام و عرض ادب و احترام
جناب درویش زاده عزیز مهربان
سپاسگزارم دوست گرامی
بسیار عالی بود
نوشته ایی از شاعر ایرانِ مان تقدیم چشمان مهربانتان می کنم
مادر گل سر سبد آفرینش است
الاهی هیچ باغی را بی گل و گلی را بی بلبل و کندویی را بی عسل و کودکی را بی مادر نبینم .
جانی و دلی ، ماهی و گلی ، ابری و مهی ، شهدی و شکری ، شمسی و قمری، از هر چه گمان برند تو محبوب تری.
در این لحظه که
توسن اندیشه در راه مادر پیش میرود منقار قلم کانون احساسات و منبع عشق و حقیقت است
احساساتی آمیخته به احترام و احترامی از روی اخلاص از صبا لطیفتر ، از شبنم محبوب تر و از دامان گل
پاکتر است.
اگر با خط خوب بنویسند مادر، از ونوس قشنگ تر و از آبنوس شفافتر است
اصلا مادر همیشه تر و تازه است. نام مادر ملازم امنیت و اطمینان است صفا و سادگی همراه می آورد
قرینه ی شعر است از موسیقی
بیشتر اثر می گذارد مانند خورشید گرم می کند
مثل ماه می درخشد و هر بیسوادی موقع تو صیف مادر فصیح و بلیغ میشود
بیداری ، بردباری ، مهر پروری مادر از مقدسات عالم است که بدان میتوان قسم خورد
غیر از مادر با چه کسی میتوان رو بازی داشت از که میتوان خجالت نکشید و چه کسی با خود آدمی یکیست.
او شمعی است که میسوزد و نور میدهد
میسوزد ولی با همه شمع ها فرق فراوان دارد. اگر فرزندی پروانه
وار دور آن گردید او شیوه ی عاشق کشی بلد نیست.
این است حقیقت و واقیعیت مخلوق شگفت انگیزی که به شرافت مادری نایل میشود.
می گویند خداوند از فرشته پرسید اگر به زمینت فرستم از من چه خواهی خواست گفت
فقط می خواهم مادر شوم
هان ا ی دختر امید که مادر شوی
هان ای پسر بکوش در خدمت او
علی معصومی 23 تیر 1399 21:48
درود و ارادت
جناب مولوی نازنین
◇◇◇◇
شروع خوبی است
مادر
مادر
ای مادر...
مادرم
مادرم آنزمان که کودک بود
روی پایش یکی عروسک بود
آنکه عشق و عزیز مادر بود
ریزهِ میزهِ تمیزُ کوچک بود
♡○○.○○○
آن عروسک مکان ایمن داشت
یک بلوز قشنگ بر تن داشت
بین دستان کوچک مادر
سرنوشتی مشابه من داشت
♡♡○.○○○
روی پایش تکان تکان میداد
آسمان را به او نشان میداد
گاه گاهی به شکل پانتومیم
قطره ای آب و گاه نان میداد
♡♡♡.○○○
مادر ام محو آرزویش بود
آب و آئینه در سبویش بود
“ای فدایت شوم عزیز دلم”
جمله ی حرف گفتگویش بود
♡♡♡.♡○○
کم کمک کودکش جوان گردید
مادرش پیر و ناتوان گردید
لاله گون چهره ی گل ماهش
مثل گل های ارغوان گردید
♡♡♡.♡♡○
مادرم عطر و بوی باران است
مهربانیکه چهره خندان است
دستهایش شعاع خورشید اند
نوری از آیه های قرآن است
♡♡♡.♡♡♡
محمد مولوی 23 تیر 1399 22:48
سلام و عرض ادب و احترام
جناب معصومی عزیز
سپاسگزارم
بسیار عالی بود
مادرم از قبیله ی سبز نجابت بود
و با زبان مردم بهشت سخن می گفت
چادری از ابریشم ایمان به سر داشت
قلبش به عرش خدا می ماند
که به اندازه ی حقیقت خدا بزرگ بود
و من صدای خدا را
از ضربان قلب او می شنیدم
و بی آن که کسی بداند
خدا در خانه ی ما بود
و بی آن که کسی بداند
آفتاب ازمشرق صدای مادر من طلوع می کرد
زیباترین شعر ، مادر است
و زیبا ترین شعرم برای مادر است
کرم عرب عامری 23 تیر 1399 22:16
روحش شاد
محمد مولوی 23 تیر 1399 22:56
سلام و عرض ادب و احترام
جناب عرب عامری عزیز
سپاسگزارم بزرگوار
خداوند رفتگان شمارو هم بیامرزد
خداوند رفتگان همه را بیامرزد
محمد مولوی 24 تیر 1399 00:25
من هم
یک مادر هستم اما
وقتی از خودم نیز رانده می شوم؛
آغوشت ،
بکرترین بهشتی ست
که برای رسیدنش
بهشت های دیگر را
زیر پا می گذارم ،
مادر...!
خانم دکتر#مینا_آقازاده
شهرام بذلی 24 تیر 1399 09:52
مادرم بودن تو روح و روانست مرا
شمعِ سوزانی و مهر ات دل و جانست مرا
با عشق
محمد مولوی 24 تیر 1399 17:03
سلام و عرض ادب و احترام
جناب بذلی گرامی
سپاسگزارم خوش آمدید
حسن مصطفایی دهنوی 27 تیر 1399 08:06
هزاران درود و سلام
بسیار زیبا است
پاینده باشید
محمد مولوی 28 تیر 1399 00:55
سلام و عرض ادب احترام
استاد دهنوی بزرگوار
سپاسگزارم
محبت دارید
پرنیا آرام 27 تیر 1399 11:55
درودتان باد بزرگوار
محمد مولوی 28 تیر 1399 00:58
سلام و عرض ادب احترام
سپاسگزارم
خوش آمدید
بانوخانم آرام گرامی
رضا زمانیان قوژدی 04 امرداد 1399 10:46
درود بر شما
مادر، می بخشد...
حتی فرزندی ناخلف را.
آفرین که مادر را احترام می کنی.
مادر و پدر نایابند.
قدرشان را بدانیم