یک نفر مرا بنویسد
برای اولین و آخرین فصل کتابم
چه خوب بود
با تو زیستن
با تو نفس کشیدن
با تو زندگی کردن
از خود نوشتن
چه روزهایی با هم گذراندیم
شب و روز
در سرما در گرما
گاه بی گاه
فسفر سوزندیم
چه طعنه ها شنیدیم
چند درخت را قطع می کنند
تا کتاب تورا چاپ کنند
به روی خود نَ آوردیم
روزگاران گذشته بود
چه بر سرِمان گذشته بود
فعلی مجهول مانده بود
از بسکه به سلول های خاکستریم فشار آوردم
ته مانده خاطرات_م را بالا آوردم
گلوی احساسم تلخ شد
لحظات ترس و وحشت و اضطراب را
باید به گور می بردم
اما بر روی کاغذ تف کردم
چه کسی کتاب می خواند
چه کسی مرا می خواند
چه کسی مرا می داند
چه کسی مرا می شناسد
فصلی از عمرم را
تویی که ندارمت؛ جوانی !
روح و روانت آزرده شد
چه قماری بود
دل باختم
یک زندگی یک مرگ یک مرد
یک نفر مرا بنویسد
برای اولین و آخرین فصل کتابم
گفتنی زیاد است
حال شرح قصه نیست
محمد مولوی ” دریانی”
#محمد_مولوی
نام کتاب ترکش طلایی زندگی نامه دوسال خدمت سربازی
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 12
امیر عاجلو 21 تیر 1400 20:14
سلام ودرود
محمد مولوی 18 آبان 1402 12:19
سپاسگزارم جناب عاجلو
کاویان هایل مقدم 22 تیر 1400 08:06
احسنت جناب
شعری سراسر احساس واقعی
محمد مولوی 18 آبان 1402 12:20
سپاسگزارم جناب مقدم
شبنم رحمانی 22 تیر 1400 08:55
دوود بر شما .بسیار زیبا و پر از احساس
محمد مولوی 18 آبان 1402 12:21
سپاسگزارم مهربانو رحمانی
علی آقا اخوان ملایری 22 تیر 1400 12:43
درودها بر شما استاد و شاعر گرامی
بسیار زیبا و دلنشین سروده اید
قلمتان نویسا
محمد مولوی 18 آبان 1402 12:22
سپاسگزارم جناب ملایری
محمد خوش بین 22 تیر 1400 21:06
سلام و درود
محمد مولوی 18 آبان 1402 12:22
سپاسگزارم جناب خوش بین
اکرم بهرامچی 25 تیر 1400 02:10
شاعران را ننویسند و نخوانند چه باک
روزگاریست که ملت همه شاعر شده اند
محمد مولوی 18 آبان 1402 12:23
سپاسگزارم مهربانو بهرامچی