از امتداد شب ...
تا گرگ و میش صبح
یک چشمم آب بود
دگر چشمم کاسه خون بود
تا صبح زخم هایم را
می شمردم
وقتی بیدار شدم
گفتم کابوس بود
چه صبح زیبای ست امروز
محمد مولوی
تعداد آرا : 6 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
-
-
خسرو فیضی 19 اردیبهشت 1399 18:00
. درودها نثارتان باد
. استاد بزرگوار . . بسیار زیبا سروده ای را خلق کرده ای
. همشهری خوبم . . نیک ببین . . از بدها روی بگردان . .
. صداقت و صمیمیت را پاس بدار
. جهان گذرا هزار رنگ دارد . . فضا . . فضای مجازیست . .
. شاید روزی حکیم توس برایت بنویسد !!!
. روزگارت سرشار شادی و نشاط و امید باد
. 
سریال خاتون قسمت6
تبلیغات فرهنگی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
mehdi rafiee
-
نستـــــرن طالبـــــــــزاده
-
Susan Jafarzade
نقد 1
ابراهیم حاج محمدی 19 اردیبهشت 1399 15:59
دوست عزیز درود بر شما
سپید را تماما سپید بسرایید.
از امتداد شب = مُستَفعِلُن فَعَل
تا گرگ و میش صبح = مُستَفعِلُن فَعَل
یک چشمم آب بود = مُستَفعِلُن فَعَل
این بند که نیمایی است!!!
نکند شما هم ابتکار و ابداع کرده اید سروده ای را که پاره ای از آن نیمایی و پاره ای دیگرش سپید است ؟
موفق باشید .