روز و شب فکر می کند مردی از درخت گناه می افتد
دارد انگار خواب می بیند در سفید و سیاه می افتد
او کلنجار می رود با خود مثل رودی که در خودش جاریست
با خودش حرف می زند گاهی سر و کارش به آه می افتد
راستی کیست این که می آید از خیابان سبز خاطره ها
چه دل انگیز می شود وقتی چشم در چشم ماه می افتد
هر دو آرام ساکت و مبهوت در خم کوچه ای که بن بست است
باید از جای خود تکان نخورد کوچه اما به راه می افتد
سایه ای می گریزد و دستی مثل بال کبوتری عاشق
نرم و آرام ناگهان روی شانه ی بی پناه می افتد
با خودش روز قبل زمزمه کرد من فقط با تو زنده می مانم
پس چرا حرف های او امروز از زبان در نگاه می افتد
بر زبانش نمی رود حرفی یا کلامی که دلنشین باشد
نقشی از بهترین طراوت عشق روی آن بوسه گاه می افتد
سایه ها قاه قاه می خندند موجی از گفتگوی نامفهوم
صحبت از این که باز هم مردی در کمند گناه می افتد
طرحی از نقشه های شیطانی عکسی از دشنه های نامردی
شبحی از شغاد و لبخندش رستم آیا به چاه می افتد؟!
مرد احساس می کند ناگاه یک نفر بر صلیب می میرد
این خود اوست یا کسی دیگر؟ مرگ در اشتباه می افتد
خانه ای سرد و شاعری خاموش شعری از او به جای می ماند
واژه هایی که خوب خوانا نیست اتفاق است گاه می افتد.
تاریخ سروده:1386.ش
تعداد آرا : 7 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 5
ملیکه راحتی 23 اردیبهشت 1399 14:18
بسیار عالی جناب دکتر، شاعر خوش ذوق سبزواری
مرتضی دولت ابادی 23 اردیبهشت 1399 14:23
نسیبه نادهی 26 اردیبهشت 1399 14:05
خیابان سبز خاطره ها ????????????????????????????????عالی بود????????
نسیبه نادهی 26 اردیبهشت 1399 14:07
بسیار عالی بود ببخشید ظاهرا استیکرها اشتباه ارسال میشن خیابان سبز خاطره ها خیلی زیبا بود
مرتضی دولت ابادی 26 اردیبهشت 1399 14:11
نیکو نظری دارید.