تو در ویرانی بال کبوتر دست داری
بدون شک در آن پرواز پر پر دست داری
خودت را جای باران جا زدی امّا اسیدی
تو در پوسیدن پیراهن تر دست داری
طناب یک گناهت را نمی گیری به گردن
ولی در زخم خورده قدّ خنجر دست داری
به جز طوفان از این گل دست عابر ها که دیده ؟
تو در افتادنم بر روی معبر دست داری
خودم را جزئی از قلب تو میدانستم امّا
تو در برگشتن و تغییر باور دست داری
به چشمش مرگ می بیند مرا امّا یقینا
تو در تاریکی پرواز آخر دست داری
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 14 تیر 1400 08:57
.مانا باشید و شاعر
علی معصومی 14 تیر 1400 15:52
درودها بانو نثیری ارجمند
احسنت بر شما
زیبا سروده اید آفرین بر شما
◇◇◇◇
نگاه چشم های تو به اقیانوس می ماند
تو در آرامش دریای احمر دست داری
بداهه