گمان کردی بلاهایم همه اغراق بودند
ندیدی پر تنوّع دائما خلّاق بودند
به آن اندازه که افسرده و بیمار بودم
تمام کهنگی ها خوب و بس قبرّاق بودند
اگر این گونه تن پوشم مرّفه بود و بی درد
تمام بدبیاری ها به من سنجاق بودند
عجیب است این که فکرش را نمی کردم زمانی
همین آوار ِ رویم بر سرم یک طاق بودند
بد آوردم در این دنیا هزاران مادر گریان
مگر پشت ِ سرم در سجده های عاق بودند
دلم خوش بود شادی ها به سمتم شوق دارند
ولی غم ها به آغوش ِ دلم مشتاق بودند
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 07 آذر 1402 19:42
حفیظ (بستا) پور حفیظ 08 آذر 1402 18:02
درودها بانو نصیری بزرگوار
بنده به دلیل شیوایی سخنتان همیشه به اشعار شما هم رای میدهم و هم برای شما کامنت میگذارم و مثل دیگران اصلاً برایم مهم نیست که شما به صفحه من سر بزنید یا نه مانا باشید و شاعر
مریم نصیری 08 آذر 1402 20:43
باسلام و درود ممنونم لطف دارید این از بزرگواری شماست بی نهایت سپاسگزارم
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 09 آذر 1402 00:07
درود بر شما
مریم نصیری 10 آذر 1402 18:33
درود و سپاس