دل دادم و از حُجب و حیایت گله کردم
تو رفتی و از راه جدایت گله کردم
ماهم ! که تو بستی رو به من موج رها را
این شد که به اعجاز عصایت گله کردم
از عطر تنت شد تن پاکم نفسی مست
تقصیر تنت شد به خطایت گله کردم
وقتی که رها شد گره از مو نشنیدی
از ظلم هر انگشت رهایت گله کردم
شادم که به عشق تو جهانم شده تیره
بینا شدم از عطر عبایت گله کردم
تو بی خبر از من پی هر ماه که رفتی
شک کردم و از مکر و جفایت گله کردم
ساده گله ها را همه دست تو رساندم
بر خورده اگر که به قبایت گله "دارم "
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 14 آذر 1402 13:14
درود بر شما
مریم نصیری 14 آذر 1402 15:09
درو د و سپاس
abolfazl zaarei 14 آذر 1402 13:22
درود بر شما غزل زیبایی نقش ردی
مریم نصیری 14 آذر 1402 15:09
درود و سپاس لطف دارید
هدایت کارگر شورکی 14 آذر 1402 20:43
عالی بود
مختصر اشکال وزنی توی مصرع سوم حس کردم
برقرار باشید