گِره ای بزرگ از یک کار در گوشه ای می گریست دستی که مامور باز شدنِ آن بود، رسید. امّا گره با دندان های کم طاقت و بی صبرانه ای جویده شده بود و از درد چنان در خود می پیچید که هیچ دستی او را توان یاری نبود! ✍رجبعلی باقری #موج_نو قالبی از شعر نو
شاعر از شما تقاضای نقد دارد
.مانا باشید و شاعر
فقط استاد مدهوش گرانقدر میدونه من و علی ضیا درس خون نیستیم????????????
سلام ارادت، چطور مگه؟...????????
درود استادبسیار زیباستاحسنت
ارادت دوست خوبم ????????
تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.
هزینه کتاب + هزینه ارسال از طریق پست
نظر 5
امیر عاجلو 26 آذر 1400 23:37
.مانا باشید و شاعر
لیلا سعیدی 27 آذر 1400 20:26
فقط استاد مدهوش گرانقدر میدونه من و علی ضیا درس خون نیستیم????????????
رجبعلی باقری 27 آذر 1400 22:29
سلام ارادت، چطور مگه؟...????????
علی مزینانی عسکری 27 آذر 1400 10:29
درود استاد
بسیار زیباست
احسنت
رجبعلی باقری 27 آذر 1400 22:30
ارادت دوست خوبم ????????