زمان زمان بریدن از بهانه ی توست
زمان دل گسستن از عاشقانه ی توست
قسم به آنچه که در بازه ی فکر تو است
دلم نه که حالا ,همیشه دیوانه ی توست
تو جایگاه احترام از خدا گرفته ای
فرشته فرشته در خدمت خانه ی توست
تو مهر دادی و من انعکاس عاطفه را
که در وجودم آنجه هست از خزانه ی توست
درطواف کعبه ی عشقت چه بارها دیدم
که جمع مشتاقانه ای بر آستانه ی توست
ببخش مرا که بعد از عبور این همه سال
هنوز طالع نحسم وبال شانه ی توست
به زود رفتنم شکایت نکن, که آسمان
دلیل پرواز من از آشیانه ی توست
من پاسبان آخرین نفسم که ببینم
شروع رستنی را که در جوانه ی توست
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 10
امیر عاجلو 15 آبان 1402 11:09
.مانا باشید و شاعر
کاظم قادری 16 آبان 1402 10:34
درود و سلام و سپاس جناب عاجلو
سیاوش دریابار 15 آبان 1402 12:54
....یه قل دو قل.....
کاش پیرمرد قبیله
سنگهای ریزش را
می کاشت
باران که که می امد
درخت کوه سبز می شد
وقتی میوه اش می چید
سنگ ریزه
برداشت می کرد
سلام
روز شما بخیر
مهمان دفتر شعر شما بودم
شیوا روان و با نشاط سروده اید
قلبا ارزوی توفیق روز افزون برایتان دارم
مانا باشید
کاظم قادری 16 آبان 1402 10:35
سلام و درود و سپاس و شعرتان هم زیبا بود
سروش اسکندری 15 آبان 1402 14:19
درود بر شما جناب قادری بسیار زیبا سرودید
کاظم قادری 16 آبان 1402 10:35
سلام و درود و سپاس فراوان از شما
فاطمه مهری 16 آبان 1402 00:36
درود بر شما و قلم نابتون
کاظم قادری 16 آبان 1402 10:36
سلام و درود و سپاس فراوان ازشما
شهناز عیدی وندی 17 آبان 1402 14:06
سلام و درود سروده ی بسیار زیبایی را خواندم
"به زود رفتنم شکایت نکن, که آسمان
دلیل پرواز من از آشیانه ی توست"
قلمتان ماتا پایدار باشید و برقرار
کاظم قادری 19 آبان 1402 16:26
سلام و درود و سپاس فراوان از بذل توجه تان