روزگاریست غم انگیز و اسفبار عزیز
دل ما را تو دگر بار میازار عزیز
بی خبر رفتی و دیگر اثری نیست تو را
رحم فرما تو بر این خیل گرفتار عزیز
مانده ایم سر به گریبان و چنان افسرده
همه بشکسته و افتاده و بیمار عزیز
گفته بودی که شبی ناز کنان می آیی
ما و هرشب به سحر در تب دیدار عزیز
رونقی نیست به بازار محبت افسوس
خاک ریخته بر دامن گلزار عزیز
عاشقان را نه فقط مونس و غمخواری نیست
بلکه بسیار بتان چون تو ستمکار عزیز
میرویم دیگر از این شهر خرابات چه باک؟؟
ما و این بخت فرو خفته بی عار عزیز!!!
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 15 فروردین 1402 14:01
نازنین نکیسا 15 فروردین 1402 14:37