اسفند! دورۀ تو دگر سر رسیده است
پایانِ فصلِ سرد به باور رسیده است
از دی گذشت و موعدِ بهمن تمام شد
گاهِ طلوع مهر، ز خاور رسیده است
غافل شدی ز آمدنِ روز و رفتِ شب
از این که این سوار، مکرّر رسیده است
از این که در ورای قدم های سردِ تو
جشنِ گسارِ باده ز ساغر رسیده است
بردی گمان که چلچله از یاد برده بود
بالای سرو را، که تناور رسیده است
ما گرچه، ناگزیر به تو خو گرفته ایم
اما خبر، ز نکهت محشر رسیده است
نوبت به یاس و بوی دل انگیز نسترن
شورِ هوای گرم و معطر رسیده است
تو نقشِ برف، بر بدنِ دشت می زدی
بنگر بهار را چه مصور رسیده است
آوازهای ساز تو، غمناک و تیره بود
اینک، نوای شاد و منوّر رسیده است
اسفند! گر چه هنوز هستی ولی بدان
پای صفا، به کویِ صنوبر رسیده است
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 27 اسفند 1400 18:48
!درود