حال دل ما هیچ مپرسید که چون است
این دل شده ماتمکده، غرقابه ی خون است
احوال نپرسید و مگویید کجایی
این عاشق سودا زده نزدیک جنون است
از بخت نپرسید و مخواهید که چون شد
دیریست که این بخت سیه روز نگون است
کان یار که ما را به چنین روز نشاندست
سودای وصالش ز حد وصف برون است
معشوق من آن بود که دل را به نظر برد
آن چشم سیاهش همه جادو و فسون است
ای یار خدا را نظری کن تو و برگرد
هجران تو از تابِ دلِ زار فزون است
۱۲ فروردین ۱۴۰۰
جواد امیرحسینی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
سریال خاتون قسمت6
تبلیغات فرهنگی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
mehdi rafiee
-
نستـــــرن طالبـــــــــزاده
-
Susan Jafarzade
نظر 18
امیر عاجلو 23 فروردین 1400 23:56
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
جواد امیرحسینی 24 فروردین 1400 13:57
سلام. بسیار سپاسگزارم. لطفتان پاینده.
کاظم قادری 24 فروردین 1400 01:24
سلام ومرحبا براین همه طبع ظریف وزیبا نگاری وحیفم آمد نکته کوچکی ازاین کمترین خدمتتان عرض نکنم
استفاده ازکلمات کاین وکان وادات بیانی مثل از ودر و...اگر همت کنید یااستفاده نکنید یاکمتر بهره بگیرید غزلتون خیلی نابتر میشه درمصرع دوم بیت اول نیازی به استفاده کاین نیست این به تنهایی بار معنیو میرسونه ک رو حذف کنید اتفاقی نمیفته شعرتون ازکلاسیک محض خارج میشه درمصرع دوم بیت دوم نیز همین مصداق دارد درمصرع اول بیت چهارم نیز همین روال است ک اضافه است در بیت پنجم هم و اضافه است وان بشه آن زیباتره
حیف است این ذوق وقریحه سرشار واین زیبا سرایی کمی بادقت بیشتری همراه نباشه البته عزیز من شاگرد کوچکتان هستم وخچدم هم بااین مشکل روبرو هستم دراشعارم اما دارم تلاشمو میکنم که این اضافات و از سرایشم حذف کنم گزافه گویی شد ببخشید
عزیز دلید و دوست دار اشعارتان هستم
جواد امیرحسینی 24 فروردین 1400 13:41
با سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد گرامی. ممنونم از نظرات ارزشمند شما که نشان از دقت شما در اشعار اینجانب داره. حتما تمام توصیه های ارزشمند جنابتان را در سرودن اشعار دیگر در نظر خواهم داشت. قبلا هم عرض کردم شاگردی کند ذهن هستم که آمده ام در محضر اساتید بیاموزم. سپاسگزارم
کاظم قادری 24 فروردین 1400 15:12
سلام عزیز دل بنده کمترینم دربرابرتان خداوکیلی حیفم اومد نگم چون زیبا می سرایید
کاظم قادری 24 فروردین 1400 01:27
این دل شده ماتمکده غرقابه خون است
غلامحسین جمعی 24 فروردین 1400 13:03
درودو سپاس بزرگوار نازنین جناب قادری
از اینکه در قبال ادبیات این همه احساس مسؤلیت
می کنید و تجاربتان را به اشتراک می گذارید جای
تشکرو قدردانی دارد
حتی می توان در مصرع پیشنهادیتان کلمه ( این) را هم حذف کرد
این دل شده ماتمکده غرغابه ی خون است
و چنین نوشت
حال دل ما هیچ مپرسید که چون است
ماتمکده گردیده و غرقابه ی خون است
داغتان را نبینم عزیز بزگوار
دستبوسم
جواد امیرحسینی 24 فروردین 1400 13:47
ستاد عزیزم جناب آقای جمعی بزرگوار از نظر ارزشمند جناب عالی بسیار سپاسگزارم. لطفتان پاینده.
کاظم قادری 24 فروردین 1400 15:06
ممنون وسپاسگزارم ازشما عزیز دل والله من خودم به این نتیجه رسیدم خیلی مشکل دارم تو ی سرودن شعر باتوجه به نقدهای دقیقی که نسبت به اشعارم شده تنها نقل قول این بزرگوران نقادرودر بعضی شعرها میگم بلکه هم خودم وهم دیگران بهتر شعر بگیم وسپاس از لطف ونقطه نظرات کارشناسیتون چون چندجا دیدم کارشناسانه نقد کرده اید هرجا لازم دیدید بنده رو راهنمایی بفرمایید ممنون میشم
کاظم قادری 24 فروردین 1400 15:09
روی سخنم باجناب جمعی بود
جواد مرادی 24 فروردین 1400 07:42
درود بر شما
علیرضا علیدادی شمس ابادی 24 فروردین 1400 08:17
سلام و درود این بهار بر دل غمزده ی یار غم زه دلت برون بریز چون که رسیده عطر یار من و شما خندان شویم
در این بهار چهره بهار چون که رسیده وصل او با دل بی وصال یار به اتصال.
کاویان هایل مقدم 24 فروردین 1400 10:38
درود بر شما و طبع هنرمندتان
جناب قادری نکته قشنگی را یادآوری کردند که همه ما ناخودآگاه تمایل به آن داریم ولی با ممارست و حذف ارادی اضافات کارمان بسیار زیباتر خواهد شد. با این همه از حیث محتوا و مفهوم ناب و اصیل و تامل برانگیز است.
کاظم قادری 24 فروردین 1400 12:42
رتکمیل حرفهای جنابعالی عرض کنم بنده چندتا ازشعرامو برای نقد فرستادم جایی کلی ایراد توش درآوردن که همگیشم به جا بودوباعث آگاه تر شدن من درشعرهای بعدی ودقت بیشتر میشه ازاین جهت خوب بود که فهمیدم شعر گفتن به این راحتیام نیست ونهایتا متوجه شدم که خیلی مشکل دارم توشعر گفتن وباور کنید دیگه دست و دلم میلرزه شعر بگم چون خیلی وسواس میخواد تو سرودن و خیلی دقت وازنظری خرسندم که حداقل فهمیدم خیلی خیلی مونده تا یه شعر خوب بگم و خیلی سختی داره این مسیر تاآدم خودشو پیدا کنه که کجای کار ه اینکه درجاهایی در شعرهای دوستان یه خرده نقدی میکنم همین ایراداتو به شکل خیلی وسیعتر ازشعرهای خودم میگیرن وبنده همون راهنماییها رو میارم جاهایی منتقل میکنم روشعر دوستان که شاید به همراهی هم کمی بهتر شعر بگیم
جواد امیرحسینی 24 فروردین 1400 13:56
استاد عزیز با سلام و عرض ادب. از نظرات ارزشمند و لطف جنابعالی بسیار ممنونم
لطفتون مستدام
غلامحسین جمعی 24 فروردین 1400 13:07
سودای وصالِ رخش از وصف برون است
درودو سپاس بر شاعر ارزنده و فرهیخته ام
جناب امیرحسینی
دستمریزاد بزرگوار زیبا و دوست داشتنی و فاخر است
سال خوبی را برایتان آرزو دارم
جواد امیرحسینی 24 فروردین 1400 13:52
ارادتمند و سپاسگزارم جناب جمعی بزرگوار.
کیوان هایلی 24 فروردین 1400 18:53
درودها بر شما جناب حسینی بزرگوار
بسیار زیبا سرودید
شعرهای بدون قید و بند به دل مینشیند
علی مزینانی عسکری 25 فروردین 1400 01:44
سلام و عرض ادب
احسنت