زائر شاه خراسان
باز امشب عاشقانه مست باران می شوم
مستِ رقصِ نوگلان در باغ و بستان می شوم
کوچه در کوچه چراغانی و روشن غرق نور
کوچهیِ دل تنگی ام آئینه بندان می شوم
چشم در چشمانِ ساقی بی خبر از روزگار
همنشینِ جمعِ مشتاقان و مستان می شوم
می رسد آخر به پایان انتظار و انتظار
چشمهیِ خشکیده ام امروز جوشان می شوم
کاروانِ صبح نزدیک است و من از ذوقِ آن
تا سحر از شوق رفتن چاوشی خوان می شوم
آه اینک او طلب کرده مرا از مرحمت
محرمِ کویِ رضا حجِّ فقیران می شوم
دستِ خالی و سرِ افکنده اما پر امید
راهیِ دولت سرایِ بی پناهان می شوم
آهوانه بی قرارِ دستهایی مهربان
چون کبوتر زائرِ شاهِ خراسان می شوم
دست بر سینه نگاهم مانده بر باب الجواد
واردِ صحنِ رضا سلطانِ خوبان می شوم
آه اینجا چون بهشت و زائرانش چون ملک
جذبِ جمعِ عاشقان و پاکبازان می شوم
کوه دردم من یقین دارم که با اعجاز او
در کنارِ پنجره فولاد درمان می شوم
تشنهیِ یک جرعه آبِ پاکِ سقّا خانه ام
مست از آن صهبایِ شورانگیزِ رضوان می شوم
کاش می شد تا بگیرم من براتِ کربلا
این سفر که در سرایش باز مهمان می شوم
#جواد_امیرحسینی
13 خرداد 1401
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 21 خرداد 1401 11:56
لطیف و دلنشین