پای چون مست نهادم به جهان و به زمین
مست بیرون شوم از هستی و امکان به یقین
بی گمان هر که بزادست شود صید اجل
بوده از روز ازل مرگ به صید و به کمین
گریه طفل از آن است که خود میداند
مینهد پای به گرداب غم و حسرت و کین
بس پری چهره و شمشاد قد و زیبارو
که کشیدست رخ خویش به خاک و به زمین
پس نباید که شوی مست در این دیر خراب
ز زر و ملک و دگر نام و ز اشعار وزین
خوب و بد میگذرد پاک بباید بودن
هست فردوس تو را در عوض فعل چنین
آرمین نوری
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 10 شهریور 1400 12:58
.مانا باشید و شاعر