کنگاش و تفرج دریک غزل




شاعر: سیمین حیدریان
شعر: می خواهی چکار؟
نویسنده: غلامحسین جمعی
با هم غزل زیبای شاعر عزیزمان سیمین حیدریان را با هم مرور می کنیم

عاقبت کردی شکارم، دانه می خواهی چکار
کرده ای صحرا نشینم ، خانه می خواهی چکار

کوبه کو جویم نشانت، تا بیابم کوی تو
شهره شد آوازه ام ، فرزانه می خواهی چکار

قصه عشق من و تو نقل مجلس ها شده
قصه ام را باز خوان، افسانه می خواهی چکار

طعم لبهایت مرا سوی شراب و شعر برد
جام چشمانت منم، پیمانه می خواهی چکار

گرچه قلبم آینه، رنگِ نگاهم ابری است
جایگاهت قلب من ، کاشانه می خواهی چکار

خوب میدانی شدم، دیوانه ی کوی غمت
باز جو مجنون خود، دیوانه میخواهی چکار

شمع جانم گُرگرفت ، آتش مزن بر دامنم
بال بگشای و بیا ، پروانه میخواهی چکار

یکشب آن دل را به دریاها بزن پیشم بمان
دورِ تو گردم صدف، دردانه می خواهی چکار

عطر و بویت مست میسازد دلم را همچنان
تا گلِ رویت منم،گلخانه می خواهی چکار

بازکن آغوش مهرت، تا که جانانت شوم
تا که جامت جان من، جانانه می خواهی چکار

زینت دنیا تویی، زیباتر از رویا تویی
پادشاهی در دلم ، شاهانه میخواهی چکار

روبروی من نشین، در دیده ام، خود را ببین
آشنای هم شدیم، بیگانه میخواهی چکار

سجده بر درگاه تو عین عبادت شد مرا
چون خدای من شدی، بتخانه میخواهی چکار

قبل از پرداختن به هر گونه کارهای هنری صورت گرفته ویا احیانا نارسایی های غزل فوق، شاید بهتر
باشد با تقطیع غزل، وزن عروضی آن را تعیین کنیم
عاقبت کردی شکارم، دانه می خواهی چکار
( عا ــ قِ ــ بت ــ کر)(دی ــ شِ ــ کا ــ رم)( دا ــ نِ ـــ می ــ خا )( هی ــ چِ ــ کار)
( ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ـــــ ــــ ) ( ــــ د ــــ )
( فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلات )
****************************************
از آنجایی که کمتر شعرو سروده ای را می توان دید که پس از تقطیع اولین مصرع و حتی بیتِ مطلع آن بتوان
قضاوت کرد که وزن به دست آمده همان وزن اصلی شعر است ، زیرا ممکن است شاعر در اکثرمصرع و یا
ابیات بعدی آن چنان از اختیارات و ضرورت های شعروشاعری سود برده باشند، که وزن مطلع شعرتحت الشعاع
ابیات دیگر قرار گیرند. لذا گرچه ممکن است کمی خسته کننده و ملال آور باشد، به تقطیع کل غزل خواهم پرداخت
باشد تا برای عزیزان تازه کار تمرینی برای تقطیع اشعارشان باشد . البته اگر اشتباهی صورت نگیرد که همینجا از
اساتید بزرگوار استدعا دارم کاستی ها را گوش زد بفرمایند . تا نتیجه مطلوب تری حاصل گردد .
کرده ای صحرا نشینم ، خانه می خواهی چکار*
( کر ــ دِ ـــ ای ـــ صح )( را ـــ نِ ــ شی ـــ نم )( خا ـــ نِ ــ می ــ خا )( هی ــ چِ ـــ کار)
(ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ـــــ ــــ ) ( ــــ د ــــ )
( فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلات )
****************************************
با توجه به تقطیع دو مصرع از بیت مطلع احتمالا قراراست وزن این غزل متحدالارکان
(فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلات ) " رمل مثمن محذوف" باشد و از این جهت محذوف نامند که دررکن
چهارم یک هجا حذف شده است در ضمن هیچ نیازی هم به اختیارات وضرورتهای شعروشاعری ندارد تا در وزن
متحد الارکان درآید. گرچه استفاده از اختیارات و یا ضرورت های شعری عیب نیست ولی عدم استفاده اش یک حسن
است و از توانایی و قدرت و قوتِ " ذهن و ذوق" شاعر خبر می دهد
************************************************************
کوبه کو جویم نشانت، تا بیابم کوی تو
( کو ــ بِ ـــ کوــ جو)( یم ــ نِ ــ شاــ نت)( تا ــ بِ ــ یا ــ بم)( کو ــ یِ ــ تو)
فاعلاتن ــ فاعلاتن ـــ فاعلاتن ــــ فاعلات
****************************************************************
شهره شد آوازه ام ، فرزانه می خواهی چکار
( شه ــ رِ ــ شد ــ آ)( وا ــ ز ــ ام ــ فر)( زا ــ نِ ــ می ــ خا)( هی ــ چ ــ کار)
فاعلاتن ــ فاعلاتن ــ فاعلاتن ــ فاعلات
*****************************************************************
قصه ی عشق من و تو نقل مجلس ها شده
( قص ــ صِ ــ یِ ــ عش)(قِ ــ مَ ــ نُ ــ تو)( نق ــ لِ ــ مج ــ لس )( ها ــ شُ ــ ده)
هجاهایی که زیرشان خط کشیده ام نیاز است اشباع شوند ( به هجای بلند تبدیل گردند)
ضمن اینکه امکان سه هجای کوتاه ِ پشتِ سرهم، در تقطیع افاعیل نیز وجود ندارد
شاعر چنانچه دوست داشته باشد می تواند از مصرع زیر بهره ببرد که نیازبه اختیارات ویا
ضرورت ها ندارد و ضمنا در راستای همان مفهوم شاعر است . شاید اگر خودشان هم قصد داشتند
که از اختیارات سود نبرند قادر به این کار بودند
(عشق ما در کوی و برزن نقل مجلس گشته است)
(عش ــ قِ ــ ما ــ در)( کو ــ یُ ــ برــ زن)( نق ــ لِ ــ مج ــ لس)( ــ گش ــ تِ ــ است)
فاعلاتن ــ فاعلاتن ــ فاعلاتن ــ فاعلات
در ضمن در مصرع پیشنهادی خبر از حروفی که برای پرکردن وزن عروضی بکار رفته نیست
ویا کمتراست مثل ( من، و ، تو ، ها) که فضا را برای مانور شاعر محدود کرده است .
***********************************************************************
قصه ام را باز خوان، افسانه می خواهی چکار؟
(قص ــ صِ ــ ام ــ را)( با ـــ زُ ــ خان، اف)( سا ــ نِ ــ می ــ خا )( هی ــ چ ــ کار)
فاعلاتن ــ فاعلاتن ــ فاعلاتن ــ فاعلات
************************************************************************
طعم لبهایت مرا سوی شراب و شعر برد
(طع ــ مِ ــ لب ــ ها)(یت ــ مَ ــ را ــ سو)( یِ ــ شَ ــ را ــ بُ )( شع ــ رُ ــ برد)
در رکن سوم، هجای اول و چهارم باید اشباع شوند .
در حالیکه که مصرع پیشنهادی زیرنیازی به اختیارات و ضرورت ها ندارد و در ضمن با مصرع
بعدی هم در یک انسجام قوی تری قرار می گیرد و تصویری تر است .
.
جرعه نوشی از لبانت مستِ مستم می کند
( جرــ عِ ــ نوــ شی)( ازــ لَ ــ با ــ نت)( مس ــ تِ ــ مس ــ تم )( می ــ کُ ــ ند)
(ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ـــــ ــــ ) ( ــــ د ــــ )
( فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلات )
*********************************************************************
جام چشمانت منم، پیمانه می خواهی چکار؟
( جا ــ مِ ــ چش ــ ما)( نت ــ مَ ــ نم ــ پی)( ما ــ نِ ــ می ــ خا)( هی چِ ــ کار)
(ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ـــــ ــــ ) ( ــــ د ــــ )
( فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلات
*********************************************************************
گرچه قلبم آینه، رنگِ نگاهم ابری است
( گر ــ چِ ــ قل ــ بم)( آ ــ یِ ــ نِ ــ رن)( گِ ــ نِ ــ گا ــ هم)( اب ــ رِ ــ یست)
باید هجای سوم رکن دوم اشباع می شود تا به متحدالارکان فاعلاتن برسیم .شاید این مصرع هم بد نباشد
" قلب من صاف است، در چشمان زیبایت کدر"
(قل، بِ ، من، صا)( فس، تُ، در چش)(ما، نِ، زی، با)(یت، کِ ، در)
( فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلات)
( صاف است ) اگر در تقطیع ( صا ــ فس ــ تُ) نشان داده ایم از اختیارات حذف " همزه " سود برده ایم
*****************************************************************
جایگاهت قلب من ، کاشانه می خواهی چکار
( جا ــ یِ ــ گا ــ هت)( قل ــ بِ ـــ من ــ کا)( شا ــ نِ ــ می ــ خا)( هی ــ چِ ــ کار)
( فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلات )
****************************************************
خوب میدانی شدم، دیوانه ی کوی غمت
( خو ــ بُ ــ می ــ دا)( نی ــ شُ ـــ دم ــ دی)( وا ــ نِ ــ یِ ــ کو)( یِ ــ غَ ــ مت)
هجای سوم رکن سوم و هجای اول رکن چهارم اشباع شود .
در حالیکه اگر شاعرمان کمی حوصله می کردند و به مجرد اینکه به مضمون دست یافتند اندکی هم کوشش
خرج مصرع می کردند و حداقل بجای ( ی ) در انتهای دیوانه کلمه" در" را قرار می دادند ، یکی از اختیارات حذف می شد و با کمی کوشش حداقل به این مصرع و یا بهتر از آن می رسیدید
"خوب میدانی که غمهایت مرا دیوانه کرد"
( خو ــ بُ ــ می ــ دا)( نی ــ کِ ـــ غم ــ ها)( یت ــ مَ ــ را ـــ دی)( وا ــ ن ِــ کرد)
(ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ـــــ ــــ ) ( ــــ د ــــ )
( فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلات
****************************************************
باز جو مجنون خود، دیوانه میخواهی چکار
( با ــ زُ ــ جو ــ مج)( نوــ نِ ــ خود ـــ دی)( وا ــ نِ ــ می ــ خا)( هی ــ چِ ــ کار)
(ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ـــــ ــــ ) ( ــــ د ــــ )
( فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلات
****************************************************
شمع جانم گُرگرفت ، آتش مزن بر دامنم
( شم ــ عِ ــ جا ــ نم)( گرــ گِ ــ رفت ـــ آ)( تش ــ مَ ــ زن ــ بر)( دا ــ مَ ــ نم)
(ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ـــــ ــــ ) ( ــــ د ــــ )
( فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلات
در خطِ عروضی فوق هجای( رفت) در رکن سوم ، یک هجای کشیده است که بنا
به ضرورت وزن شعرمورد استفاده قرار گرفته است وعلی رغم اینکه دارای چهار
حرف است، در کل یک هجا بیشتر نیست؛ چون فقط یک حرف صدادار دارد و در
موارد دیگر به اقتضای وزن شعرمی توان آن را به صورت ( رف ، تُ) تقطیع کرد
*****************************************************
بال بگشای و بیا ، پروانه میخواهی چکار
( با ــ لُ ــ بگ ــ شا)( یوــ بِ ـــ یا ـــ پر)( وا ــ نِ ــ می ــ خا)( هی ــ چِ ــ کار)
(ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ـــــ ــــ ) ( ــــ د ــــ )
( فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلات
****************************************************
یکشب آن دل را به دریاها بزن پیشم بمان
( یک ــ شَب ــ آن ــ دل)( راــ بِ ـــ درــ یا )(ها ـ بِ ــ زن ــ پی )( شم ــ بَ ــ مان )
البته در بعضی مواقع که ضرورت وزن ایجاب کند می توان به طریق بالا هم تقطیع نمود تا
به وزن مورد نظر رسید ولی در اینجا اگر به صورت فوق تقطیع کنیم برای رسیدن به وزن
صحیح باید " شب " که یک هجای بلند است را کوتاه کنیم،
ولی در اینجا شاید بتوان به ضرورت وزن شعراز اختیارات و یا ضرورت حذف ( همزه) سود برد
مثل ( در آن ) که معمولا ( دران ) تلفظ می کنیم و ( د ــ ران) تقطیع می نماییم .
بیاییم حرف (ب) مربوط به شب را به (آن) بچسبانیم و" یک شب آن " را چنین تقطیع کنیم
( یک ــ شَ ــ بان) در نتیجه تقطیع نهایی چنین خواهد شد
( یک ــ ش ــ بان ــ دل)( را ــ بِ ــ در ــ یا )( ها ــ ب ـــ زن ــ پی)( شم ـــ ب ــ مان)
(ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ـــــ ــــ ) ( ــــ د ــــ )
( فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلات
توجه و تامل : البته برای رهایی از مشکل تقطیع در رکن اول می توان چنین نوشت
( یک شبی دل را به دریا ها بزن پیشم بمان) که تقطیع آن چنین است ( یک ـ شَ ـ بی ـ دل)
ولی با این "ضعف تألیف" روبرو می شویم که ( شبی) خودش یعنی " یک شب " و آوردن عدد
یک قبل از شبی نادرست است . ولی هنوز مصرع فوق دارای ضعف ارتباط درونی و احساسی
می باشد، وقتی قرار است دلبر دلش را به "دریا ها" بزند دیگر پیش شما ماندنش خیلی انسجام
مضمونی ندارد.وبهتر است دلش را به "دریایت" بزند تا پیش شما بماند.
با توجه به مصراع قبل (بال بگشای و بیا ، پروانه میخواهی چکار) وبرای انسجام با آن مضمون
می توان گفت
"(پس بیا دل را به دریایم بزن پیشم بمان)"
( پس ــ ب ــ یا ــ دل )( را ــ بِ ــ در ــ یا )( یم ــ بِ ــ زن ــ پی )( شم ــ بِ ــ مان)
(ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ـــــ ــــ ) ( ــــ د ــــ )
( فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلات
***********************************************************
دورِ تو گردم صدف، دردانه می خواهی چکار
( دوــ رِ ــ تو ــ گر)( دم ــ صَ ــ دف ــ دُر)( دا ــ نِ ــ می ــ خا )( هی ــ چِ ــ کار)
(ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ـــــ ــــ ) ( ــــ د ــــ )
( فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلات
******************************************************
عطر و بویت مست میسازد دلم را همچنان
(عط ــ رُ ــ بوــ یت)( مس ــ ت ــ می ــ سا )( زد ــ د ــ لم ــ را )( هم ــ چُ ــ نان)
(ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ـــــ ــــ ) ( ــــ د ــــ )
( فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلات
****************************************************
تا گلِ رویت منم،گلخانه می خواهی چکار
( تا ــ گُ ــ لِ ــ رو)( یت ــ مَ ــ نم ــ گل)( خا ــ نِ ــ می ــ خا)( هی ــ چِ ــ کار)
(ــــ د د ــــ )( ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ـــــ ــــ ) ( ــــ د ــــ )
گرچه با اشباع کردن هجای سوم رکن اول به مقصود خود می رسیم و هیچ مشکلی هم نداریم و اصولا
برای چنین مواردی اختیارات و ضرورتهای شاعری و شعر را تصویب کرده اند چون دراین نقد
می خواهیم به بهانه نقد این غزل زیبا نشان دهیم که حتی می توان با کمی کوشش بخرج دادن از این
اختیارات هم استفاده ننمود و این کار بخاطر بزرگواری و سطح تحمل نقد پذیری عزیزمان میسر است،
نیتم این بود که این نقد کاربرد آموزشی هم داشته باشد وگرنه در انتهای این پست اولین غزل خواجه ی
شیراز را تقطیع خواهم کرد که حتی به تعداد ابیات آن از اختیارات وضروریات سود برده اند و خودشان
را هم به زحمت نینداخته اند، گرچه حافظ شیرازبارها و بارها اشعار خود را ویراستاری نموده اند وعلت اینکه نسخه های متفاوتی یافت می شود که در یک غزل کلمات و ترکیب های متفاوتی وجود دارد، همه مشکلات به گردن نویسندگان و خطاطانِ اشعار آن حضرت نیست که یا مطلب را درک نکرده اند و یا ذوق خودشان را درشعر اعمال کرده باشند.بلکه مسبب این تفرقه خود استاد و نابغه ی غزل می باشند. و اما مصرع پیشنهادی می تواند با استفاده از (اضافه ی مغلوب بهره برد که بجای "خانه ی گل" می گویند "گلخانه "و برای" گلِ روی" بگوییم"روی ـ گل
ویا برای "چهره ی گل" بگوییم " گل چهره" ویابجای " خانه ی آخرین" بگوییم "آخرین خانه "و یا بجای "اندیشه ی عاقبت"
بگوییم " عاقبت اندیش" و امثال این مثالها، پس خواهیم داشت
" تا که رویت را گلم ، گلخانه می خواهی چکار"
( تا ــ که ــ روــ یت )( را ــ گُ ــ لم ــ گل)( خا ــ نِ ــ می ــ خا) ( هی ــ چ ِ ــ کار)
(ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ـــــ ــــ ) ( ــــ د ــــ )
( فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلات واگر خیلی مشکل پسندید می توانید بگویید
( تا که بر رویت گلم ، گلخانه می خواهی چکار)
( تا ــ که ــ بر ــ رو)( یت ــ گُ ــ لم ــ گل)( خا ــ نِ ــ می ــ خا) ( هی ــ چ ِ ــ کار)
(ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ـــــ ــــ ) ( ــــ د ــــ )
و امثال این مصرع ها، فقط کافیست که ذهن و نبوغ و اطلاعتان را در خدمت ذوقتان قرار دهید همین .
***************************************************
بازکن آغوش مهرت، تا که جانانت شوم
( با، زُ، کن، آ)( غو، شِ، مه، رت)(تا، کِ ، جا، نا)( نت، شَ، وم)
(ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ـــــ ــــ ) ( ــــ د ــــ )
( فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلات
***************************************************
تا که جامت جان من، جانانه می خواهی چکار
(تا، کِ، جا، مت)( جا، نِ ، من، جا)( نا، نِ ، می، خا)( هی ، چِ ، کار)
(ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ـــــ ــــ ) ( ــــ د ــــ )
( فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلات
البته مصرع فوق نه ایراد وزنی دارد و نه ضعف تألیف دستوری و مصرع خوبی هم می باشد
ولی اگر بخواهیم از هنر آرایه ی مراعات النظیر( جام و پیمانه) بهره ببریم و شعر قشنگ وزیباتر
گردد شاید بد نباشد ، بجای (جانانه) که البته با کلمه جان هم تجانس دارد از پیمانه که هم شاعرانه تر
است و هم تصویری ترسود ببریم.چون حالت فیزیکی و قشنگی پیمانه به تصویری شدن بیت کمک
خوبی می نماید ضمن اینکه ( در گوشه ی ذهن) هم کلمه ی "پیمان" را تداعی میکند و در راستای
عشق و عهدوپیمان قرار دارد. و چقدر خوب است که انسانها از" جام ِجان" بنوشند.
" تا که جامت جان من، پیمانه می خواهی چکار"
*******************************************************
زینت دنیا تویی، زیباتر از رویا تویی
( زی ، نَ ،تِ، دن)( یا ، تُ ، ای، زی)(با ،تَ ، رز، رؤ،)( یا ، تُ ، ای)
فقط لازم است هجای سوم رکن اول اشباع شود
حتی همین مصرع زیبا که ممکن است شاعر بدان تعلقلات خاطری داشته باشند را می توان بدون
استفاده ازاختیارات سرود و از واج آرایی ویا واج آوایی حرف (ز) و حرف ( ت) برای بالابردن
موسیقی درونی شعر هم سود وافر برد.
"( زیب و زینت ها تویی، زیباتر از رؤیا تویی"
( زی، بُ ، زی، نت)( ها، تُ ، ای ، زی)( با ، تَ ،رز، رؤ )( یا ، تُ ، ای)
( فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلات)
*******************************************************
پادشاهی در دلم ، شاهانه میخواهی چکار
( پا، دِ، شا،هی)( در، دِ ، لم ، شا)( ها، نِ، می ،خا)( هی ، چِ ، کار)
صرف نظر ازمفهوم و انسجام معنی، تقطیع درست انجام شده است ولی در ذهن جذاب نیست
چون تکلیف "شاهانه " معلوم نیست! چه نوع خصوصیات شاهانه ای مدّ نظرتان بوده است.
وبهتر است از خیرش بگذرید ویا مثلا مصرع زیر را در صورت تمایل جایگزین کنید
" پادشاهی در قلم شهنامه می خواهی چکار"
( پا، دِ، شا،هی)( در قَ ، لم ، شه)( نا، مِ ، می ،خا)( هی ، چِ ، کار)
(ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ـــــ ــــ ) ( ــــ د ــــ )
( فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلاتن ــــ فاعلات
البته می توانید بجای "قلم" از " دلم " هم سود ببرید ولی ، قلم و شهنامه در تجانس اند
و نوعی مراعات النظیرند
*******************************************************
روبروی من نشین، در دیده ام، خود را ببین
( رو، بِ ، رو، یِ )( من ،نِ ، شین، در)( دی، دِ، ام ، خود)( را ، بِ ، بین)
گرچه باز در رکن اول هجای چهارم نیاز به اشباع دارد ولی این مصرع بخاطر دارا بودن
دوتصویردر یک مصرع ،
1 ــ نشستن روبری من // 2ــ دیدن خود در دیده ام
که نهایت ایجاز در یک مصرع است و خیلی هم زیبا و دوست داشتنی و صمیمی می باشد
وبخاطراستفاده از آرایه ی "سجع"( نشین ـــ ببین) که بعد از اتمام تقطیع به آن خواهم پرداخت
حیفم امد که جایگزینی برایش پیدا کنم
لذا به اشباع کردن هجای چهارم در رکن اول رضایت میدهیم تا به همان وزن
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات برسیم .
*********************************************************
آشنای هم شدیم، بیگانه میخواهی چکار
( آ ، شِ ، نا، ی)( هم ، ش ، دیم، بی)( گا، نِ ، می، خا)(هی ، چِ ،کار)
( ـــ د ـــ د)( ـــ د ــــ ــــ )( ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ــــ)
درمصرع فوق چه در تقطیع هجایی و چه در خطِ عروضی، زیر هجای سوم دررکن دوم ( دیم)
که خط کشیده ام بخاطر این است که نشان دهم از هجای ( کشیده ) سود برده شده است. زیرا وقتی
در خوانش مشکلی نداریم و در شنیدن موسیقی هم لکنت و یا پارازیتی حس نمی شود دلیلی ندارد
که با تقطیع " دیم" به شکل ( دی، م) ایجاد اشکال در وزن را سبب شویم . با پذیرفتنِ کاربرد هجای
کشیده به این نتیجه می رسیم که با اشباع کردن هجای چهارم رکن اول به همان (فاعلاتن فاعلاتن
فاعلاتن فاعلات خواهیم رسید.
ولی اگر هنوز عده ای از عزیزان با بکار بردن ( هجای کشیده ) علی رغم اینکه برای استفاده از
آن در هیچ جای مصرع منعی اعلام نشده است، هنوز معتقدند که هجای کشیده فقط در انتهای مصرع
ویا در انتهای نیم مصرعها در "اوزان دوری" مجازیم و لا غیر. می توان از مصرع زیر بهره برد.
که هم احتیاجی به اشباع نداشته باشیم و هم از خیر هجای کشیده بگذریم
" آشنا تر می شوم، بیگانه می خواهی چکار"
( آ، شِ، نا، تر)( می ،شَ، وم، بی )( گا، نِ ، می، خا)( هی ، چِ، کار)
( ـــ د ـــ ــــ )( ـــ د ـــ ــــ )( ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ــــ)
فاعلاتن ــ فاعلاتن ـــ فاعلاتن ـــ فاعلات
******* ****************************************
سجده بر درگاه تو عین عبادت شد مرا
( سج، دِ ،بر، در)( گا، هِ ،تو ، عی)( نِ ، عب، با، دت)( شد، مَ ، را)
(ــــ د ــــ ـــــ)( ــــ د ـــــ ـــــ )( د ـــــ ـــــ ــــ)( ــــ د ــــ)
در تقطیع مصرع بالا مشاهده می کنیم که در رکن سوم یک جابجایی هجایی صورت
گرفته است . ولی هیچ گونه اختلالی در خوانش و موسیقی شعر دیده نمی شود .
در واقع بایدجای هجای اول دوم عوض شود تا به خط عروضی زیر برسیم
( ـــــ د ـــــ ــــ)( ــــ د ــــ ــــ )( ــــــ د ــــ ـــــ)(ــــ د ـــــ) به این عمل" قلب " می گوییم
فاعلاتن ـــ فاعلاتن ــــ فاعلاتن ـــ فاعلات
**************************************************
چون خدای من شدی، بتخانه میخواهی چکار
( چون، خ، دا،ی)( من، شُ، دی،بت)( خا، نِ ، می، خا)( هی ، چ، را)
( ــــ د ــــ د )( ــــ د ــــ ــــ )( ــــ د ــــ ــــ ) ( ــــ د ــــ )
در این مصرع برای رسیدن به ارکان متحد الارکان فاعلاتن لازم است که هجای چهارم در رکن
اول اشباع شود ولی در این مصرع نیازی به آن نیست
" چون خداوندم شدی بتخانه می خواهی چکار
( چون، خ، دا، ون)( دم، شُ، دی، بت)( خا، نِ ، می، خا)( هی ، چ، کار)
فاعلاتن ـــ فاعلاتن ــــ فاعلاتن ـــ فاعلات
****************************************
غزل فوق عاشقانه فاخری می باشد که درعشق زمینی آن شکی نیست و حتی بیت آخر آن
( سجده بر درگاه تو عین عبادت شد مرا/// چون خدای من شدی، بتخانه میخواهی چکار)
غزل را یک گام هم به آسمان نمی برد، وعلی رغم زمینی بودنش وحضورکلمات و ترکیب و تصاویر
( شکار کردن ، دنبال کوی وی گشتن، قصه عشق، طعم لبهایت، جام چشمانت، جایگاهت قلب من،
آتش مزن بر دامنم ، بال بگشا وبیا، یکشب دل را به دریا بزن، پیشم بمان، دورتوگردم صدف ،
عطروبویت مست می سازد دلم، بازکن آغوش مهرت ، جانان شدن، روبروی من نشین ، دردیده ام خود
را ببین ـــ و ..... ) اجازه نداده است به مرزغزلهای پورنو حتی نزدیک شود وکلماتی که فضای چنان
حال و هوایی را مهیا میسازند با رنگ آمیزی روی آن ها وترکیب سازی، فخامت کلام وتصویررا به
خاطر حرمت عشق حفظ کرده است .فاخر بودن غزل تنها دلیلش به دورماندن ازپورنو ویا تنانه بودن
غزل نیست ، بلکه در ساختار زبان و بکارگیری ارایه و صناعات شعرمی باشد که در قالب کلمات و
تصاویروترکیب های زیبا ودرخور درغزل فوق متجلی شده است.
1ــ زبان شعر : زبانی است ساده و صمیمی و به دور از پیچیدگی های کلامی و ابهام سرایی . درواقع
به نوعی می توان آن را در زمره ی سهل و ممتنع دانست. و این سهل و ممتنع نامیدنش تنها به این
خاطر نیست که از کلمات و ترکیب های مهجور استفاده نکرده است، بلکه خود ارزش آفرینی نموده
و به زبان روز نزدیک است.و برای درک مطلب و مضامینش، هر خواننده ی خاص وعام به فراخور
دانش وبینش خود بهره لازم را می برد. و در خیلی از موارد، همذات پنداری می کند.
2 ــ گرچه در پاره ای از موارد مثل این بیت
(قصه عشق من و تو نقل مجلس ها شده/// قصه ام را باز خوان، افسانه می خواهی چکار؟) ردی از روایت
گویی دیده می شود، وحضور ردیف و قافیه غزل شاعر را مجبور می کند که در بستر روایت و منولوگ گویی
گام بردارد، زیرا فضای پرسش و پاسخ بر شعر حکم فرماست، ولی اینطور نیست که این گونه سرایش برکل
غزل سایه افکنده باشد، بلکه در ازدحام تصاویر غزل گم شده است. و به همین خاطر اگر بگوییم این غزل،
یک غزل تصویری واستعاریست، گزافه گویی نکرده ایم،
3 ــ یکی ازعواملی که چه خودآگانه و یا دراثر انتخاب ذوق شاعر باعث جذاب شدن این غزل گردیده وعلاوه
بر اینکه مخاطب را یا به چالش می کشد و یا وی را در شعرو برداشتهایش شریک می گرداند، و میدان تصویر
سازی و تخیل را برای شاعرباز کرده است، فعلی است که درردیف و قافیه نشسته ،که زمانش ماضی نیست
تا اتفاقی که در گذشته افتاده باشد و شاعر ملزم باشد در چهارچوب اتفاق افتاده به روایت و قصه پردازی بپردازد و
غزل را به کسالت بکشاند، بلکه در زمان حال وآینده سیر می کند، وشاعراین امکان برایش مهیاست تا در دوزمان
حرکت کند، در ضمن با پرسشگری هایش، نوعی استفهام را نیز به شعر تزریق کرده است.
4 ــ واما در مورد تصاویرو ترکیب و تخیل وآرایه های شعر
4 ــ 1: تشبیه : یکی ازپرکاربردترین آرایه های شعر "تشبیه" اعم از تشبیه حسی به حسی ـــ تشبیه حسی به عقلی
ــ تشبیه عقلی به عقلی ــویا تشبیه عقلی به حسی است و کمتر شاعری را می توان یافت که بار اصلی شعرش
بردوش تشبیه نباشد. چون اصولا زیر بنای تصویر سازی و تخیل و ایهام و کنایه و حتی بکار گیری سمبل و
نماد ها را تشبیه تشکیل می دهد. منتقدین وشعرشناسان معتقدند که پر قدرت ترین تشبیه هم " تشبیه بلیغ" است.
و بر قله ی تشبیه بلیغ، استعاره سوار می باشد
با این تفاصیل چرا در این غزل بجز این تشبیه " سجده بر درگاه تو عین عبادت شد مرا"
که( سجده بردرگاه تو، مشبه مرکب است) و( عبادت، مشبه به) و( عین ، ادات تشبیه) و( مرا شد وجه شبه)
می باشد که هر چهار رکن تشبیه را، که عبارت اند از ( مشبه ، مشبه به ، ادات تشبیه و وجه شبه ) را داراست.
دیگرهیچ خبری از تشبیه نیست!؟ در حالیکه این غزل پر از تخیل و تصویر و ایهام و آرایه های ادبی است!
آیا بدون اینکه بدانیم تشبیه بلیغ ویا استعاره دارای په خصوصیاتی هستند متوجه نمی شویم که حتمن این همه
ترکیب و تصاویر و آرایه های ادبی وتخیلاتی که در شعروجود دارند حتمن یا تشبیه های بلیغ هستند ویا استعاره اند؟
4 ــ2: تشبیه بلیغ: تشبیهی که در آن نه وجه شبه ذکر شود و نه ادات تشبیه، تشبیه بلیغ است.
و تشبیه بلیغ رساترین، زیباترین و مؤثرترین تشبیهات است. در نتیجه تصاویر و تخیلاتی که بر اساس تشبیه بلیغ
شکل می گیرد ، از سایر تصاویر و تخیلات والاتر و زیبا و پر قدرت تر است . به بعضی از این تشبیه ها که در
این غزل به وفور دیده می شوند می پردازیم :(قصه عشق من و تو نقل مجلس ها شده) ـــ( گرچه قلبم آینه) ــــ
(رنگِ نگاهم ابری است) ـــ (جام چشمانت منم) ـــ (شمع جانم گُرگرفت) و...... همه تشبیه بلیغ اندو تشخیصشان
را حت است . زیرا اگر در هر کدام به تناسب جمله یکی از ادات تشبیه که مناسب جمله باشد قرار دهید کاملا تشبیه
مشخص می شود مثلا ( جام چشمانت منم ) را می توان چنین نوشت "من مثلِ جام چشمانت هستم "و یا " گرچه قلبم آینه "
که منظور این است ( گرچه قلب من مثل آینه است )و ... در بین همین تشبیه های بلیغ، تشخیصِ بعضی هایشان از استعاره
مشکل است. مثلا همین جمله ی "شمع جانم گر گرفت "که اگر جمله را اینطور بنویسیم " شمع جانم مثل آتش گر گرفت "
متوجه می شویم که هم ادات تشبیه ( مثل) حذف شده است و هم ( آتش) که مشبه به می باشد که در واقع نوعی استعاره است .
4 ــ 3 : استعاره : به جنگ مشکلات بروـــــ خودت را از تک و تا نیندازـــــ به ساز دنیا نرقص و ........
تابه‌حال به این جمله‌ها یا عبارت‌هایی ازاین‌دست توجه کرده‌اید؟ زبان روزمرۀ ما پر ازاستعاره‌هایی است که از آن‌ها آگاه نیستیم، یا چنان به زندگی ما جذب شده‌اند که رنگ وفرمشان از چشممان پنهان مانده.اما این استعاره‌هایی که بی سروصدا میان گفتار ما تنیده، نشان می‌دهند که درمورد جهان چطورفکر می‌کنیم و روی رفتارمان تأثیر می‌گذارند.
اس لوییس می‌گوید: اگر تفکر ما درست باشد، استعاره‌هایی که به ذهنمان می‌رسند هم درست هستند.
درواقع استعاره‌هایی که در ذهنمان نقش بسته‌اند بدون اینکه آن‌ها را بشناسیم شخصیت ما را شکل می‌دهند، حتی گاهی استعاره‌ها می‌توانند رفتارما را تغییردهند. حال برای اینکه به ساختن استعاره نیز آگاهی پیدا کنیم به مثالی می پردازیم
4ــ 3 ــ الف: " دلبر من مثل ستاره زیبا است". این جمله یک تشبیه کامل است که در آن(دلبرمن، مشبه ــ مثل، ادات تشبیه ـــ ستاره ، مشبه به ـــ زیبا، وجه شبه)
4 ــ 3 ــ ب : " دلبر من ستاره است" . این جمله تشبیه بلیغ است که ادات تشبیه آن (مثل) و وجه شبه آن (زیبا) حذف شده است .از این نظرمی گویند که" تشبیه بلیغ " رسا و پر قدرت و زیباتراست چون وقتی قرار است دلبر من خود ستاره باشد و نه شبیه آن، پس کلیه خصوصیات ستاره را دارا می باشد و نه فقط زیبایی و یا درخشانی آن را داراست بلکه باورپذیر تر می گردد.
4 ــ 3 ـ ج : " ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد// دل رمیده ی ما را رفیق و مونس شد" . ( حافظ)
در این جمله حتی "مشبه " آن که "دلبرمن" می باشد نیز حذف گردیده است. وبرای اینکه خواننده، از درخشیدن
ستاره و ماه مجلس شدن، پی ببرد که منظور دلبر وی می باشد در مصرع بعد کلید واژه را آورده است . اگر این خرد هم میگویم که : آمدن این بیت (سجده بردرگاه توعین عبادت شد مرا// چون خدای من شدی، بتخانه میخواهی چکار)
غزل را حتی یک قدم هم به طرف آسمان نمی برد و عشقی زمینی است. بخاطر کلیدواژه ی زیر است
" چون خدای من شدی" .
5 ــ دراین غزل نیازی نیست که بگردیم وفراز ویا مصرعی را پیدا کنیم وبگوییم که در اینجا از استعاره سود برده اند بلکه از ابتدای غزل، یعنی شروع مصرع اول (عاقبت کردی شکارم) بگیرید تا انتها همه یا تشبیه بلیغ اندو یا استعاره که البته، بار و بارم، استعاره ها به مراتب بیشتر است . و این نمود و نمادیست که باعث جذابیت این غزل گردیده است .
6ـــ موسیقی شعر: در اشعار کلاسیک با چند نوع موسیقی روبرو هستیم
6 ــ 1 : موسیقی وزن عروضی شعر که به موسیقی بیرونی معروف ویا مشهور است. که دراین غزل
به عهده ی ارکان ( فاعلاتن ) می باشد . که هرچه از اختیارات و ضرورت های شعرو شاعری کمتر سود ببریم، دلنشین ترو گوش نواز تر خواهد بود.
6 ـــ2 : موسیقی ردیف و قافیه که بخاطر تکرارشان چه در مورد قافیه که حتی نیما در اشعارش از آن به نام
زنگ قافله نام می برد .و هرچه طنین این موسیقی چه از نظر فرم و کمیت و چه از نظر کیفیت وارزش مضمونی قابل توجه تر باشد دلنشین تر است . در این غزل موسیقی کناری ( دانه، خانه ،افسانه ، فرزانه ، دیوانه و .... که هم هجای گشیده آآآآآآآ و هم دو حرف ن و ه ) در قافیه سطح موسیقی را بالا برده اند و هم در ردیف ( می خواهی چکار) به دلیل طولانی بودن ردیف به کشش موسیقی تداوم داده اند .
6 ــ 3 : موسیقی درونی که شامل( واج آرایی و یا واج آوایی حروف مصوت و صامت ها ــــ تکرارهای بجا و زیبا ـــ بکاربردن انواع جناس ها ـــ در بعضی موارد حتی به نوعی استفاده از سجع مثل" شکارـــ چکار" در مصرع اول غزل ـــ موسیقی درونی را ارتقا داده است.
6 ــ 4: حسن تعلیل : آوردن دلیلی ادعایی به جای علت اصلی یا ایجاد رابطهٔ علت و معلولیِ تخیّلی بین دو پدیده است. این علت سازی عموماً مبتنی بر تشبیه است و هنر آن زشت یا زیبا نمودن چیزی است. با وجود این که حسن تعلیل، واقعی، علمی یا عقلی نیست. مخاطب آن را از علت اصلی دلپذیرتر می‌یابد. بیشترین حسن تعلیل در ادبیات فارسی، در اشعار منوچهری و نظامی و وآثار رودکی، حافظ، سعدی، سنایی دیده می شود
این علّتِ ادعایی که سخت پذیرفتنی می‌نماید و توان اقناع مخاطب را دارد، عاملِ اصلی موسیقی معنوی در شعراست
رسم بدعهدی ایام چودید ابر بهار///// گریه اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد (حافظ)
در اینجا حافظ بارش باران بر سبزه را ناشی از گریه ی ابر بهاری می داند که از دست بدعهدی روزگار به ستوه آمده است
و خوشبختانه در این غزل آن چنان "حسن تعلیل" فراوان دیده می شود که می توان ادعاکرد، هیچ مصرعی را نمیتوان یافت که ردپایی از این حسن تعلیل در آن پیدا نباشد ، شاید به شکلی می توان گفت علت این همه حسن تعلیل حضور قافیه و ردیفی است که در این غزل خودنمایی می کند، زیرا وقتی قراراست شاعر بپرسد "فلان چیز را می خواهی چکار؟" حتمن مواردی را مطرح کرده است که کافی و وافی می باشد . درمورد محسنات این غزل موارد زیادی وجود دارد که می توان درموردشان به تفصیل
صحبت کرد . و از آن جمله این مطلب است :
7 ــ علی رغم این که در این غزل حضور قافیه وردیف های طولاتی ( فرزانه می خواهی چکار؟ ـــ پروانه می خواهی چکار ـــ
دیوانه می خواهی چکار و ........... ) نیمی از فضای مصرع را پرکرده است . بخاطر بالا بودن ذوق و استمداد از کوشش مناسب، در کنار جوشش بهترین تصویر ها در نهایت ایجاز چشم نوازند که اگر شاعر دچار حشو و زواید حروف اضافه
می شدند، تا وزن را پرکنند امکان به تصویر کشیدن این تصاویر زیبا را نداشتند . ولی نظر به اینکه امکان دارد بوی مجیز دهدو نوعی شیفتگی را عریان کند لذا سزاوار است به ضعف و کاستی هایش نیز پرداخت.
1 ــ اولین مطلبی که مشهود است در همان مطلع غزل است که می فرمایند (عاقبت کردی شکارم، دانه می خواهی چکار)
درواقع شاعر کل قضیه و مضمون را از اول برملا کرده اند که درواقع عاقبت کار را همان اول در اختیار خواننده قرار داده اند . که شایسته تربود این بیت در آخر بیاید آن هم پس از بحث و جدل ها به این نتیجه می رسیدند .
2 ــ گرچه بخاطر انسجام دادن به غزل چه در خطِ افقی( مصرع و ابیات ) و چه در خطِ عمودی در کل غزل، از مراعات النظیر و تجانس و حسن تعلیل ها استفاده کرده اند ، در پاره ای از موارد مثل این مصرع (کوبه کو جویم نشانت، تا بیابم کوی تو) بخاطر استفاده از" واج آرایی حرف ( ک) برای بالا بردن موسیق شعر . انسجام مضمون فدا گشته است. زیرا برای پیدا کردن ( کوی یا محله ) معمولا شهر به شهر می گردند و نه کوه به کوه و یا در این مصرع
"تا که جامت جان من، جانانه می خواهی چکار" که به خاطر هم صدایی حرف ( ج) در جام و جان و جانانه، از پیمانه که هم زیباتر و تصویری تر و با جام هم مراعات النظیرند سود نبرده اند .
3ــ در این مصرع : (گرچه قلبم آینه، رنگِ نگاهم ابری است) وقتی قلبشان آینه می باشد ، نگاهشان که به شکلی سخنگوی قلبشان می باشد، باید با قلبشان هماهنگ باشد . و شاید بهتر بود چنین می سرودند، تا حرمت آینه بودن قلبشان
حفظ می شد ، و می گفتند " گرچه قلبم آینه رنگِ نگاهت ابری است " یعنی اگر آینه بودن قلب مرا نمی بینی بخاطر
این است که نگاهت ابری است و خوب نمی بینی . زیرا در تمامی ابیات مدعی هستند که ( ..... می خواهی چکار؟ )
البته ممکن است که منظورشان این بوده است که علی رغم اینکه قلبم مثل آینه می باشد بخاطر اینکه نگاهم ابری است
نتوانستم نیت و مقصود خود را درچشمانم ظاهر کنم .
4 ــ در پاره ای از موارد زیبایی و فرم و ساختار را فدای مضمون کرده اند که اگر به مجرد اینکه به مضمون دست یافتند کار را تمام شده نمیدانستند واندکی هم از کوشش مایه می گذاشتند می توانستند با حفظ مضمون فرم و ظاهر شعر را هم پیراسته تر کنند.
در کل غزلی دوست داشتنی و زیبا و فاخر است و دستمریزاد دارد .
برای شاعرمان افق های باز تری را آرزو دارم .
این هم تقطیع غزل حافظ که قولش را داده بودم
تقطیع غزل حافظ
الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها
(ا ـ لا ـ یا ـ ای)(یُ ـ هس ـ سا ـ قی)( اَ ـ درـ کآ ـ سن )( و ـ نا ـ ول ـ ها)
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن بدون اختیارات ویا ضرورت ها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
(کِ ـ عش ـ قا ـ سان)( نِ ـ موـ دَوـ ول)( وَ ـ لی ـ اف ـ تا)(دُ ـمش ـ کل ـ ها)
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن بدون اختیارات
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید
(ب ـ بو ـ ی ـ نا)(ف ـ ای ـ کا ـ خر)( ص ـ با ـزان ـطر)(رِـ بگ ـشا ـید)
مفاعلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن ( اشباع هجای سوم در رکن اول )
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
( ز ـ تا ـ بِ ـ جع)(د ـ مش ـ کی ـنش)( چ ـ خون ـ اف ـ تا)( د ـ درـ دل ـ ها)
مفاعلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن ( اشباعِ هجای سوم رکن اول )
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
(م ـ راـ درـ من)(زِـ لِ ـ ـجا ـ نان)( چ ـ ام ـ نُ ـ عی)(شُ ـ چون ـ هر ـ دم)
مفاعیلن فعلاتن مفاعلن مفاعیلن ( هجای دوم در رکن دوم و هجای سوم در رکن سوم ) اشباع شود

جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها
(ج ـ رس ـ فر ـیا)( دـ می ـ دا ـ رد)( کِ ـ بر ـ بن ـ دی)(د ـ مح ـ مل ـ ها)
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیان مفاعیلن بدون تغییر
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
( ب ـ می ـ سج ـ جا)(د ـ رن ـ گین ـ کن)( گ ـ رت ـ پی ـ ر)( م ـ غان ـ گو ـ ید)
مفاعیلن مفاعیلن د مفاعیلن ( هجای چهارم در رکن سوم ) اشباع شود
که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
( ک ـ سا ـ لک ـ بی)( خ ـ بر ـ نب ـ ود)( زـ را ـ هُ ـ رس)( م ـ من ـ زل ـ ها)
مفاعیلن مفاعیلن مفاعلن مفاعیلن ( هجای سوم در رکن سوم ) اشباع می شود

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
( شَ ـ بِ ـ تا ـ ری)(کُ ـ بی ـ مِ ـ مو)( جُ ـ گر ـ دا ـبی)(چ ـ نین ـ ها ـ یل)
فعلاتن مفاعلن مفاعیلن مفاعیلن ( هجای دوم رکن اول و هجای سوم رکن دوم ) اشباع می شود
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها
( کُ ـ جا ـ دا ـ نن)(د ـ حا ـ لِ ـ ما)( س ـ بک ـ با ـ ران)(ن ـ سا ـ حل ـ ها)
مفاعیلن مفاعلن مفاعیلن مفاعیلن ( هجای سوم رکن دوم ) اشباع شده است
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
( ه ـ مِ ـ کا ـ رم)( زـ خدُ ـ کا ـ می)( ب ـ بد ـ نا ـ می)(کِ ـ شی ـ دا ـ خر)
فعلاتن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن ( هجای دوم رکن اول) اشباع می شود تا به ارکان متحد مفاعیلن برسیم
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها
( ن ـ هان ـ کی ـ ما)( ن ـ دان ـ را ـ زی)( ک ـ زو ـ سا ـ زن)( د ـ مح ـ فل ـ ها)بدون اختیارات
حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ
(ح ـ ضو ـ ری ـ گر)( ه ـ می ـ خاـ هی)( اَ ـ زو ـ غا ـ یب)( م ـ شوـ حا ـ فظ) بدون اختیارات
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
( م ـ تی ـ ما ـ تل)( قُ ـ من ـ ته ـ وا)( دَ ـ عد ـ دن ـ یا)( و ـ اه ـ مل ـ ها)
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن بدون اختیارات
باقی بقایتان

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 119 نفر 315 بار خواندند
غلامحسین جمعی (16 /03/ 1400)   | محمد مولوی (17 /03/ 1400)   | سیمین حیدریان (18 /03/ 1400)   |

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا