" قلب رویا"
...و همیشه
تو را نگاه می کنم و
چشم های اندیشه را
به قلب رویا می آورم
به قدری آفتاب گرفته ام
که به برگ آمده ام
و گندمزاری را
به لطافت گل های سرخ رسانده ام.
کنار پنجره
از عطر این همه سوسن
در دلم
و آن همه نسترن
که پیچیده بر شانه ات
بس که سرمست گشته ام، رها شده ام
از هر چه دوست داشتن
که پیش تر
پروانه می شد در من.
از گیسوانم در باد
و شراب های سرازیر از چشمم
و از هر رهایی آشفته ای
تا تو
ای کاش خوانده می شد
آنچه سکوتم را برهم زده است.
نوشتن
آن جایی که می آیی و
نشانه ای از نور
فرو می ریزد در جانم
چگونه پایان یابد؟!
و انگشتان روشنایی
که نرم نرمک می نوازد ساقه های روحم را
چگونه چشم ببندد
بر مشت واری
در چپ سینه ام؟!
که در آن آرام
برکه ای با ماه
بهم پیوسته
و آغوش بنفشه ای
عطر حضورت را گرفته است...!
شاعر: مرضیه رشیدپور"کیمیا"
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 04 آبان 1401 12:45
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
مرضیه رشیدپور 14 آبان 1401 08:03
درود و سپاس بزرگوار