" حرف تو"
نه چون دور بودند رویاها!
که من دوستت داشتم
از صدایت
اندامی می چسبید به فواصل روحم
و مفصل غلیظی
شناور می شد
در شرجی مویرگ هایم،
نه حواس من
پرت به برگ
از آرواره های درخت می افتاد،
که با تو
همه ی فصل هایم
با کرشمه ی زنانه ای
از کاغذ می گذشت.
حروف بر جوارح طبیعت
و نیم رخ ام
از بنفشه ای هیبت می گرفت.
فوبیای برگ و سبزینه گی
و تشنج نور
که کشاله اش
به استخوانم می خورد.
تکثیر لب
می چکید بوسه
چون صاعقه ای در تند باد.
همه چیز به حرف تو بند بود!،
مکث مورب!
که از کلماتت دامنه می کشید
تا به سرفه بیاندازد
گلوی غریزه را.
عقربه به خاطره پیچید
و تاریکی
ایستاد.
پنجره در افق
مشدد شد،
و خطوط صاف از تراشه ی نوری
به الیاف تنم نزدیک می شد،
از منافذ نگاهت
خون می دمید
از حدقه ی قلبم
می پاشیدم بر چشم هایت...!
شاعر: " مرضیه رشیدپور(کیمیا)"
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 21 آبان 1401 12:09
.مانا باشید و شاعر
مرضیه رشیدپور 22 آبان 1401 08:48
سپاسگزارم
اسماعیل سهامی 24 آبان 1401 15:42
درود
مرضیه رشیدپور 16 آذر 1401 10:06
فلسفه" ژاک دریدا"
میل به فهمیده نشدن:
تجربه ی خودم از نوشتن مرا به این نتیجه رشانده که آدم همیشه هم به قصد فهمیده شدن نمی نویسد اشتیاقی تناقض آمیز به فهمیده نشدن هم وجود دارد.
ساده نیست، ولی همیشه یکجور" امیدوارم همه همه چیز این متن را نفهمند" هم در کار است، چون اگر این وضوح و قابل فهم بودن تضمین شده بود، متن را نابود می کرد، نشان می داد که متن آینده ای ندارد، از حال سرزیر نمی کند و فراتر نمی رود، و فورا مصرف می شود. بنابراین نوعی منطقه ی نا آشنای یا نافهمی هست که، در عین حال، حکم یکجور اندوخته و امکان مازاد را دارد. امکانی برای اینکه مازاد آینده ای داشته باشد و درنتیجه امکانی برای ایجاد بسترهای تازه.
اگر همه بتوانند هر آنچه می خواهیم بگویم را فورا بفهمند تمام جهان، یکباره و در آن واحد آن وقت دیگر من بستری به وجود نیاورده ام، خیلی مکانیکی انتظاری را برآورده کرده ام و بعد هم پایان ماجرا، گیریم مردم هم تحسین کنند و کار را با لذت بخوانند، بعدش که بهرحال کتاب را می بندند و همه چیز تمام می شود.
بنابراین اشتیاقی هست، ولو به ظاهر قدری شرورانه، به نوشتن چیزهایی که همه کس قادر به تصاحب و فهم فوری اش نباشند.
خود من اغلب به نوشتن چیزهایی متهم شده ام که بی خود و بی جهت دشوارند و می شد ساده تر نوشته شوند، حتا متهم شده ام که این کار را عمدا می کنم. به نظرم، این اتهام در آن واحد منصفانه و نامنصفانه است. نامنصفانه است چون من واقعا سعی می کنم کلام ام روشن و صریح باشد، اینطور نیست که با ایجاد موانع زیاد در مسیر فهم مطلب سر خودم را گرم کنم یا ازاین کار لذت ببرم، اگر چیزی که به خواندن خواننده سپرده شده تماماً قابل فهم باشد، معنی اش این است که آن چیز به دیگری سپرده نشده که آن را بخواند. سپردن متن به دیگری برای خوانده شدن همچنین به معنی سپردن متن برای دوست داشته شدن است یا جا باز گذاشتن برای مداخله ی دیگری، مداخله ای که طی آن او خواهد توانست تاویل خودش را بنویسد: دیگری باید بتواند متن مرا امضا کند. و اینجاست که میل به فهمیده نشدن خیلی ساده به معنی مهمان نوازی از خوانش دیگری ست، و نه طرد و پس زدن دیگری.
رغبت به راز
ژاک دریدا
منوچهر فتیان پور 17 دی 1401 19:13
سلام
بسیار زیبا وناب قلم زده اید