گفت
کمی حرف بزنیم؟
گفتمش
از چیوُ وَز چه دلیل....؟
از گلِ باغِ بهار نارنج؟
یا که از آن گلِ گلهایِ بهاری که گذشت در دل من؟
یا که از قطره یِ بارانی چکید، بر رُخ من؟
یا که حرفهایِ قشنگی که نشست در ته تنهاییِ تاریکیِ من؟
ته نشین شد به غم؟
شده حالا یک سنگ!
از همان سنگی که گویند دل سنگ!
آخر از چه
بگویم... سخن؟
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 21 خرداد 1400 22:43
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید