اشک های غریبم راه افتاده اند
در کوچه های بی مهر پاییز
تا غروب را آشنا جلوه دهند
در تاریکی مسیر پیش رو
که تاریخ را زیر پایم ورق می زنند
این برگ های نیمه جان
کاش اینقدر بی توجه نمی رفتم
به دالان تنهایی
کاش بیرون می آمدم از حضور جمع زخم و زندان و نمک
تا خاطر آسوده ی امروز را
آویز دلهره ی فردا نمی کردم
کاش دیروز را اینقدر فدا نمی کردم
باید برگردم به استعاره ی ماه
و آه هایم را بنویسم امشب
که صبح طلوع دیگری خواهد داشت شعرهایم
باید برگردم و ببینم تو
چقدر جا افتاده ای در اشک هایم
تقدیم به استاد عزیزم ستار سلطانیان که دلم برایش تنگ شده است
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 07 تیر 1400 10:42
.مانا باشید و شاعر
مهدی محمدی 07 تیر 1400 15:35
درود شاعر عزیز و بزرگوار، سپاسگزارم
علی مزینانی عسکری 07 تیر 1400 14:31
سلام و عرض ادب
دستمریزاد
مهدی محمدی 07 تیر 1400 15:36
سلام و درود استاد مزینانی عزیز، بی نهایت از لطفتان سپاسگزارم