باید که با غزل غم خود تازه تر کنم
تیری فرو به سرخی خون جگر کنم
از لا به لای سینه ی مجروح واژه ای
در شرح دوری وطنم در به در کنم
همچون کبوتری بدهم سر به دار عشق
از دین و شرع و مذهب و ایمان حذر کنم
با بال خسته از سفر رنج بی شمار
از اشک و آه و خون و شبیخون خبر کنم
در غصه ی تو مادر خوبم چگونه است؟
با سینه ای که سوخته شق القمر کنم
چون آتشی که داغ تو دارد سیاهه ام
با شوق سوختن، شب خود را سحر کنم
در باورم که سدره و طوبی تویی چرا
باید که بی تو لحظه ها را گذر کنم؟
گفتی که خیر باشد اگر دوری ات مرا...
خواهم که با دعای تو ترک سفر کنم
با عشق پر کشم به سرای بهشتی ات
تا دیده از گل سخنت پر گهر کنم
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 10
امیر عاجلو 29 خرداد 1400 14:22
درود و سلام موفق و مانا باشید
مهدی محمدی 29 خرداد 1400 15:35
سلام، سپاسگزارم شاعر گرامی
محمد مولوی 29 خرداد 1400 15:32
درود برشما
مهدی محمدی 29 خرداد 1400 15:35
درود سپاسگزارم
کاویان هایل مقدم 30 خرداد 1400 14:27
مهدی محمدی 30 خرداد 1400 15:48
درود، سپاس از حضور گرمتان
دلتان دریایی
شبنم رحمانی 31 خرداد 1400 09:27
درود بر شما .زیبا سروده اید
مهدی محمدی 07 تیر 1400 00:30
سپاسگزارم
مهرتان همیشگی
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 01 تیر 1400 09:23
ســــــــــــــــــــــــــــلام ........گرامی
قلمتان نویسا
مهدی محمدی 07 تیر 1400 00:31
سلام استاد انصاری عزیز، سپاسگزارم