3 Stars

آنگاه که هنگامه دیر است

ارسال شده در تاریخ : 18 فروردین 1397 | شماره ثبت : H946127

به قربان دل پر جمب وجوشت

به قربان نگاه پرده پوشت

بیا حرفی بزن شوری بر انگیز

مرا کشتی به لبهای خموشت



به زیبایی مرا زیبنده کردی

تبم را بردی و تابنده کردی

به حسن خلق و مهرآتش افروز

مرا در دوستی پاینده کردی


مرا عشق تو رسوا کرد ای گل

وجودِ بی سر وپا کرد ای گل

بخواهم یا نخواهم پیری من

خودش را دید وحاشا کردای گل


دلم در بند هجرانت اسیر است

نفس بی حال و زخمم زخمِ پیراست

تو می آیی به خواهی یا نخواهی

ولی آنگاه که هنگامه دیر است


پرازدرد و پراز دود و پرازداغ

نیاید نغمه ی خوش ، از دم باغ

همه تشویش و تصویر نفس گیر

درآن گلشن که غالب می شودزاغ

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 136 نفر 189 بار خواندند
اله یار خادمیان (19 /01/ 1397)   |

رای برای این شعر
اولین نفری باشید که به این مطلب رای می دهید
تعداد آرا :0


تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا