سایههایی در غبار
حسرت یک روز گرم
مهر کم رنگی دریغ
رنگ ها همواره غم
درد دل ، پر غصه بود
خشم ، تردید نشاند
عاقبت عمری بسوخت
شانس و تقدیری نماند
روز بارانی شتافت
ابر ها هم پشت به پشت
دانه های چون بلور
بادها را دردهای ابر کشت
آفتاب ، بی نظم شد
دیر تر آمد فراز
روز دیگر هم قصور
نا منظم ، هم نساز
قصد طوفان چون غبار
باد تنها می وزید
اتحادی مقطعی
زیستن را می خرید
خاک فریادش بلند
جای خالی آن کیست
ازدحام خیل گور آدمی
وقت مردن نیست نیست
سروده شده توسط ادریس علیزاده
یازدهم شهریور ۱۴۰۰
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 18 اسفند 1400 16:23
درود بر شما
ادریس علیزاده 20 اسفند 1400 01:27
درودتان باد