گرفته قلب آسمان این دیار
وجود توده هایی از ابر سیاه
زمین خشک است و بی باران
به سرمای درون یک سیه چاه
به یاد من نمانده آرزویم
نه احساسی به پرتوهای خورشید
تمام سبزه زاران رنگ زردی
طراوت رفت و زببایی نجوشید
جمع سرد پرنده ها بی فروغ
مثل سکوت حاکم در کویر
شاخ و بال درختان نیمه رشد
نیست ردی از قدم ها در مسیر
جنگلی که سوخت، خاکستر بجا
دست عامل خشم خیره سر
انتقام از بی گناهان باشرف
میشود روزی تمامش بی اثر
سرزمینی که شد تنهاترین
دست غارت گر، گلویش را فشرد
ناظران، بی ریشه، زیرا ساکتند
روح خود را عاقبت یغما سپرد
عابران حس تعلق گونه تر
ساکنان بر کوچ کردن منتهی
شرم همچون یک غریبه ناپدید
کاتبان بستند تاریخش تهی
سروده شده توسط: ادریس علیزاده
اردیبهشت ۱۴۰۱
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 14 اردیبهشت 1401 16:39
درود بر شما
ادریس علیزاده 15 اردیبهشت 1401 00:08
درود همیشگی