پیرِ پاییز…
پیرِ پاییز اینک آهسته ز اینجا می رود
بارِ خود را بسته امشب یا که فردا می رود
برگ برگِ دفترِ نقّاشی اش از هم جدا
اینهمه نقشِ قشنگ از قابِ دنیا می رود
زوزه یِ سرما و باد آید به دنبالش مدام
گویی از غم بر لبش همواره شَکْوا می رود
جایِ پایی در دلِ ما بر نهاد از خاطرات
کوله بارِ عمرِ ما بر دوش و تنها می رود
گردش ایّامِ ما نیز اینچنین است ای جناب
هر که نقشی می نهد آخر ز اینجا می رود
✍علی پیرانی شال(آرام)
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 28 آذر 1401 18:04
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید