باز زخمه ای دل را به زخمی تازه مهمان کن
در آستینت، آلتِ قتاله پنهان کن
کافر به عشقت می شوم نامهربان آخر
با بوسه ای اما دلم را غرق ایمان کن
لعنت به دلتنگیِ عصرِ جمعهها، لعنت
یک دَم بیا، این غصه را بامهر درمان کن
مثل کویری در تبِ عشقِ تو سوزانم
من را صدا با لهجهٔ زیبای باران کن
افتاده ام زیرِ سُمِ جُورِ زمان بی تو
لطفی به حال پاخورِ قالیِ کرمان کن
قدری وفاداری ودلداری بیاموز وُ
خود را مُزَیَّن به شمیمِ عطرِ انسان کن
رسم خوشایندیست با لبخند دل بردن
هر روز را بر عاشقانت عید قربان کن
#احمدصیفوری
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 31 اردیبهشت 1401 15:56
درود بر شما