رسولی در گور
دیرگاهیست که گورکن ها،مشغولند
چنانکه تمام جنگل را
بدل به گورستان کرده اند
آنان مشغول کار آبا و اجدادی خویشند
من از شیران خفته در بیشه ام مینالم
از بلبلانی که مدح گورکن ها
و گورستان می گویند
آه ای وطنم
که کفتاران و زاغان و لاشخوران
نوایشان همین است
من از پلنگ های شاخ در آورده سرسپرده در این وضعیت مینالم
از این همه موش کور
درگور
که لانه کردهاند
به خیال گورکن در نور
حبس اند در گور خویش
بر گورهای دیگر می گریند
عده ای می گویند
آه که گور به گور بشود
هرچه گورکن است...
و من میخندم
به حال این جنگل مولا
که به همین زودی ها
می خوانم یک بیت حافظ را
برای گورکن ها...
بهرام که گور میگرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟!
آه که گورکن ها از حافظ عشق و خیام چه می دانند؟!
نه به آنان که میدانند می گویم
کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بر دار
که من پیمودم این صحرا نه رسولی است و نه گورش
و نه این گورپرستان...
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 03 آبان 1401 23:38
سلام ودرود
سیدیحیی حسینی 04 آبان 1401 17:26
باسلام
استادرسولی
شاعرفرزانه بسیارزیبارقم زدید
احسنت پی درپی احسنت
درودها