«خاطرات»
یادش بخیر
خاطرات کودکی
خانه ی پدری
حوض و پنج دری
رقص گیلاس ها
روی درخت
آن ظرف های سفالی
دیوار کاه گلی
قالی و اتاق نجاری
قلک چوبی ام
تک درخت نارون چتری
سازه های چوبی
باغ شمشاد و گل ها را
چه خوب یادم هست
نهال باغچه ی بابا علی
سر تا سر حیاط خانه ی ما
پر از درخت تاک و یاس سپید
گل های شمعدانی
عطر و بوی بهشت
بوته های گل محمدی
آه یادش بخیر
بهار که می شد
مادرم گندم می ریخت
تا سبز شود، جوانه بزند
همه جای خانه
عطر زندگی جاری بود
با حضور بابا، عمه و عمو
یادش بخیر تابستان
می نشستیم در ایوان
غرق شادی و لبخند
غم و غصه ها همه در بند
شب نشینی
دیدن ستارههای قشنگ
من و خواهرم کنار هم بودیم
سبد سبد ستاره می چیدیم
کاش من دوباره بر می گشتم
کاش گم می شدم من باز
در میان خاطرات کودکیام
دست مادر را می گرفتم باز
بروم تا فصل اول زندگیام
کاشکی هنوز عطری داشت
جانماز کهنه ی پدرم
تا دوباره خو کنم امروز
با همه درد های بال و پرم
شاعر: هانیه علاالدین
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 22 بهمن 1400 19:19
درود بر شما
هانیه علاالدین 23 بهمن 1400 12:41
درودی متقابل، سپاسگزارم
فرهاد احمدیان 23 بهمن 1400 09:30
سلام و عرض درود خدمت خانم علاالدین بسیار دلنشین سرودید پاینده باشید
هانیه علاالدین 23 بهمن 1400 12:41
درودی متقابل، از لطف شما سپاسگزارم
حسن مصطفایی دهنوی 24 بهمن 1400 07:16
سلام و درود بانو
عالی است
سربلند و پاینده باشید
هانیه علاالدین 24 بهمن 1400 19:56
سلام و درودی متقابل، سپاسگزارم