«انعکاس»
طراوت نیلگون نگاهت
بر دل زخم خورده ی من
مثل قطرهای لطیف شبنم
میشود جاری با عشق
تن تندیس تنهایی
رایحهای از عطر شب بوها را
به همراه دارد با خود
انگار آرزوهایم
زیر کاجی بلند قامت و سبز
بارور شده در ذهن فرداها
موج انعکاس نگاه تو
طلوع یک شادی است
که عطوفت چشمانت
به من هدیه میکند
من جسم خسته و بی جانم را
در انتظار آن روز آزادی
به آغوش خود میکشم
تا صبح روشن امید
من پر از تبلور نورم
با خیال شبی کریستالی
من در دستانم شمعی دارم
در محفلی با آب و آیینه
در سکوت و خلوتی آرام
در میان دنیایی بی کینه
شاعر: هانیه علاالدین
تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 8
امیر عاجلو 27 بهمن 1400 10:56
درود بر شما
هانیه علاالدین 28 بهمن 1400 20:05
سپاسگزارم
محمد علی رضا پور 28 بهمن 1400 06:02
سلام و درود و خداقوت
هانیه علاالدین 28 بهمن 1400 20:06
درود بر شما، سپاسگزارم
محمد علی رضا پور 28 بهمن 1400 06:03
امید که شعر سروش هم از شما بخوانیم
هانیه علاالدین 28 بهمن 1400 20:15
از لطف شما متشکرم
علی معصومی 30 بهمن 1400 02:00
هانیه علاالدین 01 اسفند 1400 21:11
سپاسگزارم