می پرم سمت آسمان دلت
بال هایم شبیه ققنوسند
عینک ابر روی چشمانم
چشم هایی که سخت مایوسند
(من حسودم برس به فریادم)
از حسادت شبیه اسفندم
وسط آتشی که مرداد است
ظالمانه قضاوتم کردی
داد من بی کران بیداد است
(بالشم را گواه می گیرم)
بالش من شبیه لیقه شده
وسط جعبهی مُرکب اشک
تخت خواب خالی از تن توست
می برد به لباس هایت رشک
(تیر را به قلب من زده ای)
تیر چشمت میان قلب من
زخمی ام کرده کارگر افتاد
چرک و خونی سراسر از نفرت
دردها را نشان من می داد
(بال هایی که باز خسته شدند)
قصد من پر زدن به سوی تو بود
بال من تیر خورده ، میبخشید
از قضاوت دچار سکته شده
بال هایی که باله می رقصید
(می روم باز از آسمان دلت)
سعیدصدقی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 17 فروردین 1401 13:55
!درود
سعید صدقی 21 فروردین 1401 21:21
درود و سپاس