مهرم از بی مهریت اغاز شد
ناله در پاییز دل اواز شد
ای غریبه اشنای قلب من
بعد تو شعرم به غم دمساز شد
هر چه می خواهم بگویم از گلی
چشم من سوی نگاهت ساز شد
امدی شکر خدا تا در نظر
راه صبحم اول شب باز شد
خواندمت تا که شبم از مهر تو
باز ابستن به ذکر وراز شد
زد به سر بی خوابی ام در جای خواب
صوت وسیمایت طنین انداز شد
منیژه
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 8
مسعود احمدی 03 دی 1394 03:04
روزی عاقبت
دختر خورشید را خواهم دزدید
و به جنگل خواهم گریخت !
H
H
H
H
H
H
H
سالهاست
به نردبانی بلند می اندیشم !
مسعود احمدی .(و مثلا آن Hها نردبانند !)
درود بر بانو رستم پور.
دست مریزاد
مسعود احمدی 03 دی 1394 03:04
روزی عاقبت
دختر خورشید را خواهم دزدید
و به جنگل خواهم گریخت !
H
H
H
H
H
H
H
سالهاست
به نردبانی بلند می اندیشم !
مسعود احمدی .(و مثلا آن Hها نردبانند !)
درود بر بانو رستم پور. دست مریزاد بانو
کرم عرب عامری 03 دی 1394 23:47
امدی شکر خدا تا در نظر
راه صبحم اول شب باز شد
چقدر زیبا و استادانه!
البته همه خوب بود بسختی انتخاب کردم
علیرضا خسروی 04 دی 1394 01:01
زیباست
درود...
نسرین قلندری 04 دی 1394 08:58
درودها
فرزین خورشیدوند 05 دی 1394 02:48
درود بر شاعر گرامی
شعر شما را خواندم
موفق باشید در پناه حق
فرزین خورشیدوند
اله یار خادمیان 05 دی 1394 06:00
درود و سلام موفق و موید و منصور مانا باشید بسراید شاد و سر بلند
امین محمدحسن زاده 07 دی 1394 12:12
بسیار زیبا و دلنشین دوست گرامی من