دگر فریاد بیآوا به سر دادن بیفایدست
دگر آوای یاری هم خروشیدن بیفایدست
برفتش ماه تابانم چو او مه رخ، طارم ندید
به جانانم، که شب تارم جلوسیدن بیفایدست
حمیما یاد هنگامی کزو نوشی چل چشم نور
دگر یک چله بستن، نذرها کردن بیفایدست
برفتش خون من بر جوی دهران، ای یارم دگر
نگو چون میرود غم نی، مَثَل گفتن بیفایدست
نبا از کاسه افتادن، سرودن بر مجنون نیست
دگر با نام لیلی رُس به رُس گفتن بیفایدست
نکن هی آرزو ای دل، که تبریزی جانش نیافت
دگر صائب رهی بر خلوتی جستن بیفایدست
کجا شد عشقِ شیرین شعرِ وحشی چون جامی شراب
دگر چون فرهاد رفتن، کوه برکندن بیفایدست
فصیحا شمسِ جان بخشت اگر کوچَد بر پشت ابر
دگر هم چون مولانا در به در گشتن بیفایدست
کجا شد شاهِ مینو، یارِ نیکو، ده آوازِ سار
دگر بلبل، گلستان، بوستان خواندن بیفایدست
مهدی فصیحی رامندی
تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 14 خرداد 1401 19:53
.مانا باشید و شاعر
امیر عاجلو 18 خرداد 1401 11:54
سلام ودرود
مهدی فصیحی رامندی 07 تیر 1401 08:48
ویرایش:
این شعر با وزن مناسب به حالت زیر در میآید
☆☆☆????????????????????????????☆☆☆
دگر فریاد بیآوا به دل دادن چه بیهودست
دگر آوای یاری هم به سر دادن چه بیهودست
نهان شد ماهِ تابانم چو او مه رخ، به طارم نیست
دگر هر شامِ تارم زهرهها دیدن چه بیهودست
حمیما، یاد هنگامی کزو نوشی چهل نوری
دگر یک چله بستن، نذرها کردن، چه بیهودست
برفتش خون من بر جوی دهران، ای محب دیگر
نگو چون میرود غم نی، مَثَل گفتن چه بیهودست
نکن هی آرزو ای دل، که تبریزی ندیدش جان
دگر صائب رهی بر خلوتی جستن چه بیهودست
نبا از کاسه افتادن، سرودن بهره مجنون نیست
دگر با نام لیلی رُس به رُس گفتن، چه بیهودست
کجا شد عشقِ شیرین شعرِ وحشی چون شرابی تلخ
که چون فرهاد رفتن، کوه برکندن، چه بیهودست
فصیحا شمسِ جان بخشت اگر بر پشت ابری رفت
دگر هم چون مولانا در به در گشتن چه بیهودست
کجا شد شاه مینو، یار نیکویم، هزاران سار
دگر بلبل، گلستان، بوستان خواندن، چه بیهودست
مهدی فصیحی رامندی
☆☆☆????????????????????????????☆☆☆