قبول کن
که نمیشود
به تلخیِ نمیشودهای امینپور
نمیشود تو را خواند
نمیشود تو را نوشت
نمیشود تو را شعر کرد
فقط میشود تو را خیال کرد
قبول کن
که نمیتوان
نمیتوان با تو راه رفت
نمیتوان تو را بوسید
فقط میتوان تو را بُرد
به هرجایی که سیلِ خیال میبرد
گاهی قاصدکی
گاهی نسیم بیپروایی
گاهی بوی پیراهنی
گاهی آوای گامی
مرا صدا میزند
و من میریزم
و خیالم پرواز میکند
و تو...
نمیدانم
در هیاهوی آمد و شدهای پژمرده
دلبری آمده
دل میخواهد
و تو
سالهاست، دلم را بردهای
سالهاست در خیالی
سالهاست هستی
مهدی فصیحی رامندی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 02 شهریور 1401 11:06
.مانا باشید و شاعر
محمد مولوی 04 شهریور 1401 01:22