(غزل سپید)
با دلی تنگ نشسته ام در کنار جویی آب باران می زند.
من همچنان قلبم به یاد عشق تو در سینه می تپد.
باران همیشه مرحم دل های تنگ هست معشوق من.
آری درست هست که باران بوی پیراهنت را می دهد.
دلتنگ و غمگین اشکم به باران یاری رسان شدست.
آری اگر تو بیایی این دل تنگ ز غم می رهد.
دلتنگ از روزهای که رفت آن روزها تو بودی.
با رفتنت ببین چگونه این دلم سینه ام را می درد.
من ترس دارم که شب لختی به خواب روم.
با دیدنت به خواب سپس بیداری دلتنگیم بیشتر می شود.
باران ببار بر روی من که من دلتنگ و خسته ام.
باران تویی آن پیک من که نامه ای دلتنگی مرا تا پیش یار می برد.
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 20 شهریور 1401 11:22
درود و سلام موفق و مانا باشید
jalal babaie 20 شهریور 1401 15:45
سلام و درود فراوان بر استاد بزرگوار ممنون لطف دارین
نادیا رودکی 20 شهریور 1401 17:00
سلام و احترام خدمت شما شعر بسیارعالی بود موفق باشید
jalal babaie 20 شهریور 1401 18:52
سلام و درود فراوان خدمت شما خانم رودکی ممنون لطف دارین
سلمان مروئی میلان 22 شهریور 1401 20:09
سلام و درود
قلمتان نویسا
مانا باشید
jalal babaie 23 شهریور 1401 00:42
سلام و درود فراوان ممنون لطف دارین