شب تا کمرگاهم می آویزد
دامنی بر میعادگاه می کشم
زن زیبا
مردانه گام برمیدارد ، مردانه میخندد ..
زن زیبا در هجرت پرندگان سپیدجامه ،می تراود از سکوت کوهستان ها..
در نگاهش ،تاخت های آهوانه ی وحشی ..
.
.
.
با تو! شب زیبا می آید
در چشمانش ، فواره الماس هاست
شب می آید و من در تنگامه آتش میمیرم..
پاهایم در دریا جا میماند
هزاااار سال برف می بارد
هنوز
رگهای آبی دریاباران، به عطر تو خیره است
پنجه ی نقره ایم تا آمارانتوس ها میشکفد
- باید می دانستی
سهم یک غزال از تاریکی
خرق عادت بود-
تو را می بینم
آفتاب در پیراهنم پنهان میشود
نوزادی را در آغوش میگیرم ،تا شراب ببارمت
شهرهای دور در روسریم جا میماند
باد آبستن
بر عریانی تلخ درختان قهوه پیچیده است
ساعتی پس از تنهایی
و سرما
دردیست٫ که تنها تو میدانیَش. . .
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 20 دی 1401 14:02
درود و سلام موفق و مانا باشید