تا کجا در میانتان شاید...
تا کجا از نگاهتان باید...
بشنوم بوقِ ممتدِ شعرِ
دختری که بداهه میزاید
☆
دختری که تمامِ الفاظش
فحشِ ناموسی و ادابازیست
دستِکم پایِ صورتِ شعرش
جایِ امضایِ افسرِ نازیست
☆
دختری که غلط قلم مو را
رویِ بومِ ترانه بو کرده
جایِ رنگِ ستاره هر شب او
کفنِ ماه را رفو کرده
☆
دختری که مغازهٔ چشمش
تا خرید و فروشِ می میکرد
آخرین لقمههایِ دفتر را
بی خجالت همیشه قی میکرد
☆
دختری که درونِ بتخانه
پیکرش را خطِ خطا میخورد
آبرویِ نجابتِ گُل را
پیشِ مردانِ اجنبی میبُرد
☆
دختری که علاوه بر قلبش
قلمش قالبش سیاهی هست
سیبِ کرمویِ غافل از قبله
زیرِ دندانِ هر گناهی هست
☆
دخترِ شخصِ اوّلِ منظور
تور انداخت از برایِ من
خاک بر سر ولی نمیدانست
نفروشم دلم به زاغ و زغن
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✍:
سیدمحمدرضالاهیجی
ساکوتی.هند
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 22 امرداد 1401 10:35
درود بر شما