تُوتَم!
ای آرمیدختِ گلاندیشم
سربسته میگویم:
در پیشِ چالهچشمِ نامردم
شانه نزن دیگر به مویِ مویهٔ شعرم
زیرا مقدّس ماهِ پروینذات
هابیلِ دل در حصرِ قابیلست
دلّالِ سارقکیش بسیار و…
وارستگی تعطیلِ تعطیلست!
وقتی دهاندوزی
بعد از غزل سوزی
در دستِ اقدامست
یا زیرِ حکمِ گرگِ اعدامست
از ظلمِ و مکرِ آدم و حوّا
در مسلخست آزادی و غیرت
شهوت شده همسایهٔ لذّت
درگیرِ تزویر و تبِ تهمت
شاعر نگاهش میشود سرقت!
حیرت نکن حیرت
از نعشِ خودکارم
از مرگِ نقطه دورِ پرگارم!
سربسته میگویم:
ای آرمیدختِ گلاندیشم
ققنوسِ قافِ آرزوهایم
پروانهٔ پرخیدهٔ پرهیزگارِ من
سارق مخاطب دارد و شاعر
در پازلِ شهرِ پُر از قاتل
شعرش شهیدِ خبثِ طینت شد
پشتِهم امّا او نصیحت شد!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سیدمحمدرضالاهیجی
ساکوتی.هند
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ ن:
آرمیدخت: دخترِ ستایش شده
پرخیده: دخترِ سِر نگهدار
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 17 شهریور 1401 00:08
سلام ودرود
فرامرز عبداله پور 26 دی 1402 14:37
درود زیبا ودلنشین سروده اید
⚘⚘⚘⚘⚘❤❤????????????
زنده باشید به مهر