('رقص سماع)]
با التذاذ
در وادی محبت.
ازسمت و
سوی
دلبری..
براشتهارنام
پیرعقل رامعرفت...
مرزدل. فراخ چون
ملک سلیمان
سعه ی
صدر...
حلم
ایوب،
جسارتهای داوود..
باخرام بی گزند.
تیغ و
تبرزین،
کمند...
بجنگ اژدهای هفت سر.
ازقله بزیر...
باروح خنیاگر
شکافت آسمان دل ..
سرزمین عقل .
جان هارامسخر..
پایکوب اندوه شکن.
بر مزرعه ی وجود
چونان
رقص سماع
باموسیقی احساس.
. بنواخت
زخمه ای
از تار
دلنواز را
با مضراب
عشق..
((((((پهلوانان نمی میرند)))))))
سیدیحیی حسینی امیراباد
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 03 مهر 1402 15:50
سلام ودرود