نمیتوانم نوشتن آنچه خواهم و هرگز آنچه مینویسم نه آن است
طلب ازذهن پویایم اگرچندی بنمایم؛ که بگشاید بغز مانده را از پای بی تابی
چه میشد بیشتر دانست؟
چه میشد بود آدم را نبوغ و فهم بالایی که تا تصویر رویارا حقیقت می نمود در اصل
وای کاش بخت فقدان را به لوح عرش هک بود
به رغم هرتقاضا خوشه ای انگور
چو خواهی سلب بنمایی امل را از سر خوبی
بدی جلوه کند بسیار و نیرنگ هرسو برخیزد
هههه
بخند و بگزر و خوش باش
جهان دیوانگان را قدر و آسایش میدارد
که او از خود خبر نی و جهان با خویش در پرواز.
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 28 امرداد 1401 16:12
درود بر شما
زهرا آهن 28 امرداد 1401 20:41
درود بر شما
املای کلمه « بگذر » درست است
زهرا آهن 28 امرداد 1401 20:44
نمیدانم چرا و انگار شاعران افغانستان طبع لطیفتری دارند. من شعرهای همشهری شما غفران بدخشانی را خوانده ام که واقعا روح انسان را صیقل میدهد
پایدار باشید
عبدالحلیم اکرامی = نژند 29 امرداد 1401 15:31
خیلی ممنون بانوی بلند فکر. حسن نظرشماست. الله هرکس را توانایی و ذوق مختلفی
بخشیده است و شما خود خوش شعر و خوش ذوقید. نبشته های شما در دنیای ادبیات
فارس ها و دری زبانان افغانستان جایگاه ویژه دارند.
حافظ کریمی 29 امرداد 1401 02:53
زهرا آهن 31 امرداد 1401 00:10
بار دیگر میهمان این سروده زیبا بودم
مانا باشید و شاعر را